گل نسبتی ندارد...

خب قرار بود تحلیلی ارائه بدم راجع به اون دسته از دوستانی که راجع بهشون اشتباه فک میکردم نیاز به تحلیل نیست واقعا
واضحه دیگه
اونجوری که نشون میدادن نبودن
خب اونجوری که هستن می پذیریمشون
خوب میشد اگر اونجوری که نشون میدادن بودن ولی خب نشد دیگه 
چاره چیه
بگذریم...
بریم سراغ خودمون :-)
داستان جالبیه که آدم ها بعضا مسیرهایی رو انتخاب میکنن که لحظه لحظه شون براش عذابه
نمیدونم که از عذاب لذت می بریم یا چی؟؟؟
شاید بین دو عذاب یکی رو انتخاب میکنیم 
نمیدونم
چیزی که هست اینه که
احساسم بر اینه ضعیف النفسم
مثلا سر همین داستان عدم قطعیت درونی
ضعیف النفسم دیگه
اگه نبودم
همونجوری که از بیرون مشتاق عدم قطعیت بودم از دورن هم ازش استقبال میکردم
ولی خب
نمیکنم
شاید اگه استقبال میکردم یه چیز بزرگتر رو از دست میدادم
من یاد گرفتم ناراحت نشم
یعنی این هم تو همین سیستم ناخودآگاه در اومده
کلا ناراحت شدن معنا نداره
مثلا فلانی فلان کار رو کرد
خب ناراحتی نداره که
فلانی اینجوریه
حالا یا من با اینجوری بودنش کنار میام که میپذیرم همینجوریشو
یا کلا شیفت و دیلیت
ناراحتی تعریف نمیشه
صرفا واقع بینانه میشه داستان ها و از هرکسی همونی که هست رو میپذیری
مهم نیست که قبلش نظرت راجع بهش چی بوده مهم اینه که تو اشتباه میکردی که همچین نظری داشتی و خب خیلی ساده نظرت رو تغییر میدی تا با واقعیتش سینک بشه
اما شاید من نمیخام نظرم راجع به درونم رو تغییر بدم که از عدم قطعیت گریزانم
شایدم ضرباتی که وارد می آوری جوری ان که از خودم بودن میندازی منو
چقدر سخیف واقعا
فک کنم یه جورایی دارم برای بقا میجنگم
بقا چ چیز مزخرفیه که آدم بخاد حالا به خاطرش بجنگه
یعنی واقعا ناخودآگاه واسه چیزی که ازش بدم میاد دارم میجنگم؟؟؟
فک کنم عادت دارم میکنم به لجن بودن
یعنی دارم میپذریم که لجن باشم
چراشو باید در همون سیستم بقای مزخرف احتمالا پیگیری کرد،شایدم اسمش بقا نیست ولی هرچیزی هست چرته
ولی اینی که من تمامی سیستم عصبیم کلپس میکنه وقتی کسی بهت نگاه میکنه و ازت خوشش میاد یا هر کصافت کاری دیگه
و خودم از دیدنت لذت میبرم (حالا لذت که فک نکنم بیشتر عذاب لذت بخشه تو این سیستم ولی خب) یعنی اینکه طبق فرمان سیستم عصبی خودم دارم جنایت میکنم
چرا چون تو فرقی قائل نیستی بین من و بقیه پس کلا من و این جماعت تو یک کتگوری قرار میگیریم
و وقتی کلا دسته بندی از طرف تو داره صورت میگیره و من خودم یه دسته بندی جدا دارم میزارم بین خودم و بقیه پس دارم از باگ منطق استفاده میکنم واسه اینکه کصافت کاریم رو توجیه کنم
میگم ضعیف النفسم همینه
آخه دیدن عکس پروفایل پیکچرت وقتی که اشتباهی میخای به یکی دیگه پیام بدی میاد واسه من و قبل از اینکه من بدونم چی بود سریع به . ادیتش میکنی یکم زیادی لذت بخشه
یعنی این حس خودخر کنی قضیه میاد وسط که اون اشتباهی نداده شاید
ولی خب واقعیت چیز دیگریست و بستری برای کصافت کاری های من فراهم میشه
اگه ضعیف النفس نبودم که بهت زل نمیزدم
چقدر درد آوره وقتی اسمت از زبون بقیه میاد بیرون :-)
قشنگ سنس میکنم شرایطی رو که یکی داره با یک چاقوی کند تلاش میکنه واسه زدن رگم 
اسمش حسادت یا هرچیزی که هست چیز جالبی نیست
فک کنم باید کم کم از این رفقای مشترک هم فاصله رو استارت بزنم
بر پایه ضعیف النفسیم ترجیح بر اینه که نشنوم اسمی ازت واقعا
به قول خودت من تصویر سازم
بشینم تصویری که شایسته قضیه باشه رو بسازم و خلاص
چمیدونم
اینکه الان خوش داره بهت میگذره و کنار کسی که دوس داشتی باشی خوشی و همه چیز عالی داره پیش میره
و دوستای صمیمیت هم که میان پیشت و کار درمیاد دیگه
مشکلی که دارم واقعا نمیدونم این تصویر در راستای کم کردن عمق قضیه واسه خودمه یا در راستای آرزو هایی که واسه تو میتونم داشته باشم
در هر دو حالت فک نکنم چیز خوبی باشه
چون فیکه
ولی خب به امید اینکه عملیاتی بشه میشه امیدوار بود
واقعا عن در امیدواری :-)
چقد دری وری پرت دارم میگم
کلا بلند بلند حرف زدن کار جالبیه
باعث میشه اون بخشی از حرفا که قابلیت پیاده سازی در چارچوب زبان رو دارن بریزن بیرون و اون قسمتی که توانایی پیاده سازی در این قالب رو نداره بمونه تو
کلا یه سبک خالص سازی محسوب میشه
یه جورایی انگار اینا آشغال های قضیه ان 
تو هر موضوعی یه بخشیش آشغال قضیه است که میشه پیاده سازیش کرد و با این پیاده سازی الک میکنی سیستم رو خلوصش بالا میره واسه داخل
چ شود
عجب سیستمی میتونه بشه واقعا
مطمئنا اگه علاقه ای بهم داشتی بعد یک هفته کلا روانی میشدی ول میدادی میرفتی :))
بدتر میشد شاید داستان این لحظات شاید بهتر میشد ما که نرفتیم که ندیدم که
مسلما توی انتلکت با سیستم عصبی من نمیتونستی خودت هماهنگ کنی
منم خب مسلما سیستم عصبیم رو نمیتونستم لرن کنم 
پس ول میدادی میرفتی
همون خدایی که خلقت کرده فهمیده که سیستم رو چجوری بچینه من تو دلت راه پیدا نکنم
بگذریم
فک کنم فرآیند خالص سازی تا حد خوبی پیاده سازی شد
چشمانمان یارای ادامه مشاهده این مانیتور را ندارد
وای راستی
نابینایی عجب حس لذت بخشیه
نمیدونم ممتد بشه چجوری میشه
ولی این دقایق اندکی که هر روز نمیبینم واقعا جذابه
کمش احتمالا خوبه
زیاد بشه شاید بد شه
حالم بهم خورد
چقدر ادم میتونه ترسو باشه اخه
فعلا

گل نسبتی ندارد...


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog