دلت هوای جایی را دارد غیر از زمین ، گاهی هوس می کنی دغدغه هایت را جا بگذاری و بروی ، گاهی دلت می خواهد جایی غیر از خیال به آرزوهایت برسی ...
آن وقت است که تنها حرمش آرامت می کند، گوشه ای از بهشت ، تکه ای از آسمان...
ضریحش از دریا هم سخاوتمند تر است، چیزی شبیه اقیانوس، آرام است و آرام آرام در دلت سیلاب به راه می اندازد و لحظه ای بعد تو می مانی و مخروبه هایی از تمام نا آرامی هایت، هرچه بی قرار تر باشی ، خانه خراب تر میکند غصه هایت را ... ویرانه هارا که سیلاب چشمانت برد ، دلت آرام می گیرد .
پنجره فولادش ناظر تمام غم هایی است که گره می شود بر تارو پودش و باز آرام ایستاده است در برابر تمام نا آرامی ها و گاه اجابت چه غوغایی به پا میکند.
چه غوغایی می کند دلم ، لحظه های دلتنگی . کاش قلبم را مانند آن بچه آهوی اسیر از بند دنیا رها می کردی ، کاش تمام دنیا حرمت می شد و آرام می گرفت.
دلم ، فکر می کنم پر کشیدن را از کبوترهایت آموخته که اینگونه دل بسته به سقاخانه ی حرمت ، کاش چشم هایم پر کشیدن را مثل قلبم بلد بودند و دلم بی تاب حرمت نمی شد و کاش زبانم به سلامی از راه دور رضایت می داد ...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
به قول حافظ :
" دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم "
نوشته کاش همه دنیا حرمت می شد… اولین بار در سایت خبری شهرستان خنج پدیدار شد.