کاش همه دنیا حرمت می شد…

لامـــــرود/نرگس انواری - گاهی دلگیر می شوی و خسته ؛  از تمام در و دیوارهای اتاقت، از کوچه و خیابان ها ، از دریا ، از جنگل ...
دلت هوای جایی را دارد غیر از زمین ، گاهی هوس می کنی دغدغه هایت را جا بگذاری و بروی ، گاهی دلت می خواهد جایی غیر از خیال به آرزوهایت برسی ...
آن وقت است که تنها حرمش آرامت می کند، گوشه ای از بهشت ، تکه ای از آسمان... 
ضریحش از دریا هم سخاوتمند تر است، چیزی شبیه اقیانوس، آرام است و آرام آرام در دلت سیلاب به راه می اندازد و لحظه ای بعد تو می مانی و مخروبه هایی از تمام نا آرامی هایت، هرچه بی قرار تر باشی ، خانه خراب تر میکند غصه هایت را ... ویرانه هارا که سیلاب چشمانت برد ، دلت آرام می گیرد .
پنجره فولادش ناظر تمام غم هایی است که گره می شود بر تارو پودش و باز آرام ایستاده است در برابر تمام نا آرامی ها و گاه اجابت چه غوغایی به پا میکند.
چه غوغایی می کند دلم ، لحظه های دلتنگی . کاش قلبم را مانند آن بچه آهوی اسیر از بند دنیا رها می کردی ، کاش تمام دنیا حرمت می شد و آرام می گرفت.
دلم ، فکر می کنم پر کشیدن را از کبوترهایت آموخته که اینگونه دل بسته به سقاخانه ی حرمت ، کاش چشم هایم پر کشیدن را مثل قلبم بلد بودند و دلم بی تاب حرمت نمی شد و کاش زبانم به سلامی از راه دور رضایت می داد ...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
به قول حافظ :
" دردم از یار است و درمان نیز هم 
دل فدای او شد و جان نیز هم " 
 
نوشته کاش همه دنیا حرمت می شد… اولین بار در سایت خبری شهرستان خنج پدیدار شد.

کاش همه دنیا حرمت می شد…


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog