فصل ششم/ بخش سوم
موشهای فضایی
حال و هوای گروه ماسک هیچ وقت از این بدتر نبود. اواخر فوریهی ۲۰۰۲ بود و آنها در زمستان سرد و برفی مسکو رفتند بیرون تا تاکسی بگیرند و مستقیم به فرودگاه بروند. در تاکسی، هیچکس حرف نمیزد. ماسک با امید و خوشبینی برای برداشتن قدمی بزرگ بخاطر بشریت به روسیه آمده بود و حالا عصبانی و ناامید از ماهیت انسان داشت آنجا را ترک میکرد. روسها تنها کسانی بودند که راکت داشتند و ممکن بود شرایطشان با بودجهی ماسک سازگار باشد. کانترل گفت: “مسیر خیلی طولانی بود. ما در طول راه ساکت بودیم و خرید کردن روستاییان روس را در برف تماشا میکردیم.” این حال غمبار تا داخل هواپیما و تا وقتی سروکلهی چرخدستی نوشیدنیهای گرم پیدا شد، ادامه داشت. کانترل گفت: “در مسکو، همیشه وقتی هواپیما از زمین بلند میشود، احساس خیلی خوبی بهتان دست میدهد. حس این را دارد که «خدای من، بالاخره تمام شد.» آن موقع، من و گریفین نوشیدنیهایمان را گرفتیم و با ولع لیوانها را خالی کردیم.” ماسک ردیف جلوی آنها نشسته بود و در کامپیوترش چیزهایی تایپ میکرد. “ما به این فکر میکردیم که او یک نرد کوفتی است. ممکن است در حال چه کاری باشد؟” ناگهان ماسک صندلیاش را به طرف ما چرخاند و صفحهای باز کرد و گفت: “هی بچهها، بنظرم ما خودمان میتوانیم این راکتها را بسازیم.”
گریفین و کانترل که تا آن موقع چند نوشیدنی خورده بودند، انقدر خسته و مایوس بودند که با این فانتزی اصلا سرحال نیامدند. آنها داستانهای زیادی از میلیونرهای خیلی مشتاق و هیجانزده شنیده بودند که به خیال تسخیر فضا تمام ثروتشان از دست رفته بود. همین سال قبل، Andrew Beal ، یک مشاور امور املاک در تگزاس که شم اقتصادی خیلی خوبی داشت، بعد از اینکه شرکت هوا-فضایاش میلیونها دلار سرمایه را صرف یک سایت آزمایشی بزرگ کرد، اعلام ورشکستگی کرد. کانترل در جوابش گفت: “ما فکر میکنیم، خب، تو و کدوم ارتش لعنتی این کارو میکنین؟” اما ایلان گفت: “نه، کاملا جدی میگم، من فکر همه جاشو کردم.” ماسک لپتاپاش را به گریفین و کانترل داد و آنها زبانشان بند آمد. در آن یادداشت، جزییات هزینههای مواد لازم برای ساخت، سر هم کردن و پرتاب راکت را نوشته بود. طبق محاسبات ماسک، او میتوانست با ساختن راکتهای کوچکتر که مختص حمل ماهوارههای کوچکتر یا محموله و ملزومات تحقیق و کاوش در فضا بودند، شرکتهای پرتاب موشک موجود را کنار بزند. در آن پیشنویس ماسک به خوبی چگونگی کارکرد فرضی راکت را با جزییاتی بسیار دقیق و حیرتآور شرح داده بود. کارتل گفت: “من پرسیدم «ایلان، اینو از کجا آوردی؟!»”
ماسک ماهها وقتاش را صرف مطالعه صنعت هوا-فضا و قوانین فیزیک مربوط به آن کرده بود. او از کانترل و دیگران کتابهایی مثل Rocket Propulsion Elements، Fundamentals of Astrodynamics و Aerothermodynamics of Gas Turbine and Rocket Propulsion، به همراه چندین کتاب مرجع دیگر قرض کرده بود. ماسک مثل دوران کودکیاش ولع اطلاعات پیدا کرده بود و از این روند مراقبه مانند، این نتیجه را گرفت که ساختن راکتها میتواند و باید از رقم پیشنهادی روسها ارزانتر از آب در بیاید. بیخیال موشها. بیخیال گیاهانی که در حال رشد (یا مرگ) سوژهی فیلمبرداری در مریخ هستند. ماسک دوباره با ارزان کردن کاوش فضایی، الهامبخش مردم برای جستجو در فضا میشود.
همینکه این خبر درباره ماسک، در مجامع هوا-فضایی پیچید، همگی دلسرد شدند. کسانی مثل زابرین قبلا چندین بار این نمایش را دیده بودند. زابرین گفت: “بسیاری از پولدارها بودند که یک مهندس داستان خیلی قشنگی در همین زمینه به آنها قالب کرده بود. اگر هوش و دانش من را با پول شما ترکیب کنیم، آنوقت میتوانیم یک موشک بسازیم. این هم بسیار پرسود است و هم باعث باز شدن مرزهای فضا میشود. در نهایت، این مهندسها طی دو سال پول ثروتمندها را خرج میکردند و بعد حوصلهی ثروتمند داستان سر میرفت و کل پروژه را تعطیل میکرد.” در مورد ایلان، همه آهی کشیدند و گفتند: “آهان، خب. او میتوانست ده میلیون دلار خرج کند تا موشها را بفرستد آن بالا؛ اما در عوض، صدها میلیون دلار خرج خواهد کرد و احتمالا مثل بقیه که همین مسیر را رفتند، شکست میخورد.»”
در حالیکه ماسک از تمام ریسکهایی که با راهاندازی یک کارخانهی ساخت همراه بود، خبر داشت، اما حداقل یک دلیل برایاش وجود داشت که بنظرش ممکن بود در حالیکه دیگران شکست خوردهاند، او موفق شود. و اسم آن دلیل Tom Muller بود.
مولر پسر یک چوببر بود و در یکی از شهرهای ایالت تمیز آیداهو به نام سنتماریز بزرگ شده بود. او کم کم بخاطر عجیب و غریب بودناش مشهور شده بود. در حالیکه بقیهی بچهها در زمستان در جنگل بازی میکردند، او در کتابخانه گرم مینشست و کتاب میخواند یا در خانه سریال پیشتازان فضا میدید. علاوه بر اینها او، دست به ابزار هم بود و کارهای تعمیری انجام میداد. یک روز که پیاده به سمت دبستاناش میرفت، در خیابان یک ساعت پیدا کرد و حسابی درموردش کنجکاو و تبدیل به پروژهی آزمایشیاش شد. او هر روز یک قسمت از ساعت را تعمیر میکرد (یک فنر، یک چرخدنده) تا وقتی که دوباره بکارش انداخت. اتفاق مشابهی هم برای ماشین چمنزنی خودشان افتاد، که مولر یک روز بعدازظهر از سر تفریح دل و رودهاش را بیرون ریخت. مولر گفت: “پدرم به خانه آمد و حسابی عصبانی شد؛ چرا که فکر میکرد مجبور است یک ماشین چمن زنی جدید بخرد. اما من دوباره آن را سر هم کردم، و ماشین کار میکرد.” بعدها مولر درگیر موشکها شد. او شروع کرد به سفارش ایمیلی کیتها و پیروی از دستورالعملها برای ساخت راکتهای کوچک. خیلی زود، مولر موفق به ساختن دستگاههای مورد نظرش شد. در سن دوازده سالگی، او یک مدل شاتل فضایی ساخت که میشد به یک موشک وصلاش کرد و به هوا فرستاد و خودش به زمین برمیگشت. چند سال بعد برای یک پروژهی علمی، مولر تجهیزات جوشکاری پدرش را قرض گرفت تا بتواند یک نمونهی ابتدایی موتور موشک بسازد. مولر این دستگاه را با سر و ته قرار دادن، در یک قوطی قهوهی پر از آب خنک درست کرد (من میتوانستم تمام روز از آن دستگاه استفاده کنم) و راهی مندرآوردی اختراع کرد تا عملکرد آن را بسنجد. این دستگاه انقدر خوب بود که مولر بتواند با آن برندهی چندین جایزهی محلی در رقابتهای نمایشگاههای علمی بشود و در نهایت از یک رویداد بینالمللی سر دربیاورد. مولر گفت: “همانجا بود که باعث شدم حسابی پوستم کنده بشود.”
مولر دراز و لاغر با آن صورت استخوانی، از آن دسته شخصیتهای زودجوش است که در دوران کالج کمی بینظم بود، به دوستاناش یاد میداد چطور دود سیگار را حلقهای از دهانشان بیرون بدهند و در نهایت آرام میگرفت و به عنوان یک دانشجوی مهندسی مکانیک کارش را به بهترین نحو انجام میداد. به عنوان یک تازه فارغالتحصیل، او در شرکت Hughes Aircraft و روی ماهوارهها کار میکرد ( “درسته که موشک نبود، اما خیلی شبیهش بود” ) و بعد به شرکت TRW Space & Electronic رفت. بعدها و اواسط دههی ۱۹۸۰، طرح جنگ ستارگان رونالد ریگان، گیکها را به رویای سلاحهای وابسته به نیروی محرکه و همهی آن چالشها کشاند. در TRW، مولر نیرومحرکههای زیادی را آزمایش کرد و بر ساخت و توسعهی موتور TR-106، یک ماشین خیلی بزرگ که از اکسیژن و هیدروژن مایع سوختگیری می کرد، نظارت کرد. مولر به عنوان سرگرمی، در انجمنی به نام Reaction Research Society (که در سال ۱۹۴۳ تاسیس شد تا مشوق ساخت و پرتاب موشک باشد) با چند صد نفر از آماتورهایی که طرفدار سرسخت پرتاب موشک بودند، معاشرت میکرد. آخرهفتهها، مولر به همراه دیگر اعضای RRS به Mojave Desert که خارج از شهر بود میرفت تا مرزهای ماشینها و دستگاههای آماتور را جابجا کنند. مولر یکی از اعضای خیلی بااستعداد این کلوپ بود؛ قادر بود چیزهایی بسازد که واقعا کار میکردند و میتوانست با بعضی مفاهیم رادیکال که توسط روسای محافظه کارش در TRW ممنوع شده بودند، کار کند. مهمترین دستاوردش یک موتور ۳۶ کیلویی بود که میتوانست حدود شش هزار پوند نیروی موتور تولید کند و افتخار ساخت بزرگترین موتور راکت سوخت مایع دنیا که توسط یک آماتور ساخته شده بود را کسب کند. مولر گفت: “من هنوز این موتور را در گاراژم دارم.”
در ژانویهی ۲۰۰۲، مولر در کارگاه John Garavey که شغلاش را در شرکت هوا-فضای McDonnell Douglas ترک کرده بود تا راکتهای خودش را بسازد، مشغول به کار شد. تجهیزات و کارگاه گاروی در Huntington Beach بود که در آنجا یک کارگاه صنعتی به اندازهی یک گاراژ با ظرفیت شش ماشین اجاره کرده بود. وقتی گاروی گفت شخصی به نام ایلان ماسک ممکن است یک سر به آنها بزند، این دو در حال کار روی موتور ۳۶ کیلویی بودند. علاقمندان به موشک و پرتاب موشک آماتور زیاد نبودند و کانترل بود که به ماسک پیشنهاد کرد سری به کارگاه آموزشی گروی بزند و طرحهای مولر را ببیند. یک روز شنبه، ماسک بههمراه جاستین که باردار بود و درحالیکه یک کت چرم مشکی بلند پوشیده و شبیه آدمکشهای حرفهای شده بود از راه رسیدند. وقتی ماسک شروع کرد به سوال پیچ کردن مولر، او موتور ۳۶ کلیویی را روی دوشش گذاشته بود و سعی داشت که آنرا به یک سازهی محکم ببندد. مولر گفت: “او از من پرسید این موتور چقدر نیروی پرتاب دارد؟ و میخواست بداند آیا قبلا روی پروژهی بزرگتری کار کردهام یا نه. من به او گفتم بله، قبلا در TRW روی یک موتور ۶۵۰۰۰۰ پوندی کار کردهام و به تمام قسمتهایش مسلط هستم.” مولر موتور را پایین آورده بود تا سینجیمهای ماسک را جواب بدهد. ماسک پرسید: “آن موتور بزرگ چقدر هزینه بردار است؟” مولر به او گفته بود که شرکت TRW برای ساخت آن موتور ۱۲ میلیون دلار گرفته است. ماسک در جواب پرسید: “خب، شما برای ساخت آن چقدر میگیرید؟”
مولر در نهایت سر از یک مکالمهی چند ساعته با ماسک درآورد. آخر هفته بعد، مولر ماسک را به خانه خودش دعوت کرد تا به این صحبتها ادامه بدهند. ماسک میدانست که کسی را پیدا کرده که به زیر و بم ساخت موشک وارد است و بعد، ماسک مولر را به بقیهی اعضای گروه متخصصین فضا و جلسات پنهانیشان معرفی کرد. حضور آدمهای سرشناس و مطرح مولر را تحت تاثیر قرار داد، تا حدی که مولر تمام پیشنهادات کاری قبلی از طرف شرکتهایی مثل Beal و دیگر پولدارهای تازه وارد در صنعت هوا-فضا را بخاطر تمام آن ایدههای احمقانه و به درد نخورشان رد کرد. ماسک، برعکس آنها، بنظر میآمد که میدانست چکار میکند. او بعد از هر جلسه مخالفین را حذف میکرد و گروهی از متخصصان متعهد و خوشفکر را تشکیل میداد.
ادامه دارد…
مطالب مرتبط:
زندگینامه ایلان ماسک (فصل اول/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل اول/ بخش دوم)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل اول/ بخش سوم/ پایانی)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل دوم/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل دوم/ بخش دوم)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل دوم/ بخش سوم/ پایانی)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل سوم/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل سوم/ بخش دوم/ پایانی)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل چهارم/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل چهارم/ بخش دوم)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل سوم/ بخش سوم/ پایانی)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل پنجم/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل پنجم/ بخش دوم)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل پنجم/ بخش سوم)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل پنجم/ بخش سوم/ پایانی)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل ششم/ بخش اول)
زندگینامه ایلان ماسک (فصل ششم/ بخش دوم)
مطلب زندگینامه ایلان ماسک (فصل ششم/ بخش سوم) برای نخستین بار در دیجیکالا مگ منتشر شده است.