فرار رو به درون

غیرت یا هرچیزی میخایم اسمش رو بزاریم
مهم اسم نیست
مهم حسه
مهم اینه که یک اتفاقی میفته این وسط
شاید خواستگاه فرهنگی داشته باشه
شاید هم کلا یه چیزی باشه که آدم ها بدون اینکه بفهمن در طول زمان براشون اتفاق بیفته
شاید برای یکی قابل درک و برای یکی اصن مفهومی نداشته باشه
ولی یه چیزی که هست هست
ازت بی خبرم
تنها چیزی که داشتم این بود که بتونم…
شاید همین هم نباید باشه
یادمه میگفتی بهم نمیخوریم
من توی یه دنیای دیگه ام
تو یه جای دیگه
میگفتی چیزایی که برای من عادی هستن و دوسشون دارم تو رو اذیت میکنه
بهت میگفتم اره اذیت میکنه ولی میسازم
میگفتی نمیخام اذیتت کنم 
نمیخام به خاطر من با چیزی که اذیتت میکنه کنار بیای
میخام اگه یه چیزی هست باشه و اگه نیست نباشه
نسازیمش 
میگفتم خیلی چیزارو باید ساخت
اذیت میشم ولی میسازم چون نمیخام به خاطر من کاری که دوس داری رو نکنی
قفل شدیم
بهت گفتم اذیت میشم و میشدم
اسمش هرچیزی هست باشه
داستان تکراری اینه که وقتی یکی بهت میگه عزیزم
من تجزیه میشم
پریشب هم تجزیه شدم
خودم رو زدم به بازی
ولی همزمان داشتم تجزیه میشدم
وقتی میگم تجزیه شاید تو فهمی ازش نداشته باشی
ولی این اتفاق میفته
در لحظه احساس میکنی تمامی بند بند وجودت رو دارن ازهم جدا میکنن
فقط با واژه
عزیزم
عزیزمی که یکی دیگه به تو میگه
و من میشنوم
یا نمیشنوم
فرقی نمیکنه
آگاهی از اینکه یکی دیگه بهت بگه عزیزم
هربار منو متلاشی میکنه
هربار هم به روش جدیدی
که نتونم بهش عادت کنم
یا براش راه حلی بوجود بیارم
بتونم این نیروی که داره جداسازی رو انجام میده رو شناسایی کنم و جلوش رو بگیرم
تو نمیخواستی این اتفاق بیفته
ولی میدونستی که میفته
میدونستی که گسسته میشم 
خواستی نیفته این اتفاق 
صورت مسئله پاک شد
گفتم باید بسازیم باهم یه سری چیزارو
گفتی اگه چیزی هست هست
اگه نیست نمیخام به خاطر من باشه
گفتم قشنگیش اینه که به خاطر تو یه چیزی باشه
به خاطر تو یه چیزی نباشه
نخواستی
و با این نخواستنت
هر لحظه منو تجزیه کردی و میکنی
تجزیه ای به مراتب سخت تر از اینکه یکی دیگه بهت بگه عزیزم
عجب داستانی شده

حکایتی چنین را…

فرار رو به درون


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog