پرز مرد صلح نبود؛ بدنهای پاره پاره در «قانا» را هرگز فراموش نمیکنم
وقتی به اردوگاه رسیدم، خون مثل سیل جاری بود. میشد بویش را استشمام کرد. خون روی کفشهایمان را پوشانده و مثل چسب به آنها چسبیده بود. پا و دستهای کنده شده، کودکان بیسر و سرهای پیرمردهایی بیبدن.
![](http://www.niloblog.com/images/backlink.gif)
![](http://www.niloblog.com/images/seo.png)