سریال اکیا خلاصه قسمت آخر اکیا و داستان قسمت های سریال اکیا
خلاصه داستان سریال اکیا و قسمت های آخر اکیا و داستان تمام قسمت های سریال اکیا
داستان سریال اکیا :
کمال پسری جوان است که در محلهای فقیرنشین زندگی میکند. پدر او (حسین) آرایشگر است و مادرش (فهیمه) دوست دارد که کمال با برادر بزرگترش به نام تارک و خواهر کوچکش به نام زینب به خوبی و خوشی کنارهم باشند. نیهان هم دختری است که در نقطهای دیگر از شهر در خانوادهای پولدار زندگی میکند و برادر دوقلویی به نام اوزان دارد. نیهان، پدرش (اوندر) را خیلی دوست دارد و مادری خودخواه به نام ویلدان دارد. ویلدان میخواهد که نیهان با پسری به نام امیر ازدواج کند ولی نیهان او را دوست ندارد. کمال و نیهان اولین بار یکدیگر را در اتوبوس میبینند و نیهان که طراح است، صورت کمال را نقاشی میکند. یک ماه بعد، روز تولد نیهان، کمال و دوستش (صالح) در یک مرکز خرید ، آن نقاشی را میبینند. نیهان هم برای تولدش مهمانی گرفته و دوستانش را دعوت کرده است. دوست صمیمی او (یاسمین) و همینطور امیر هم در آن مهمانی هستند. امیر در مهمانی با یک مرد که در حال رقصیدن با نیهان است دعوا میکند. نیهان هم عصبانی شده و از آنجا بیرون میرود و به سمت قایقش میرود. با عصبانیت میخواهد قایق را راه بیاندازد که ناگهان پایش به طناب گیر میکند و داخل آب میافتد. در حال غرق شدن است که بلافاصله کمال او را نجات میدهد. از این لحظه رابطه آن دو شروع میشود. یک روز امیر نقشهای میکشد تا به نظر برسد اوزان دختری را کشته است. برای لو ندادن او به پلیس هم نیهان مجبور به ازدواج با او میشود. روز بعد که کمال از نیهان خواستگاری میکند، او “نه” میگوید، کمال هم تا مدتی افسرده میشود تا این که به زونگولداک منتقل میشود. چهار سال بعد در معدنی که کمال کار میکند حادثهای رخ میدهد و کمال رئیسش (حقی) را نجات میدهد. به همین دلیل حقی او را برای دستیاری خود انتخاب میکند. یکسال بعد از آن اتفاق کمال پیش خانواده خود بر میگردد و برای نیهان با امیر رقابت میکند.
خلاصه داستان قسمت اول سریال اکیا
خلاصه ی قسمت اول سریال ٱکیا
سال 2010:استانبول⬅کمال سویدره(بوراک اوزجویت)رو نشون ميده که دانشجوی رشته ی مهندسیه معدن هست و داره از کتابخونه یه کتاب به امانت میگیره و بعد هم میره و نمراتشو نگاه میکنه و خوشحال میشه،بابا و داداش کمال آرایشگر هستند و دارن در آرایشگاه با هم حرف میزنن که کمال پیام میده به باباش و میگه امتحانمو با نمره ی بالا قبول شدم،باباش هم خوشحال میشه اما داداش کمال بهش حسودی میکنه و میگه چه فایده آخرش یه ذغال فروش میشهکمال سوار اتوبوس میشه و از طرفی ٱکیا(نسلیحان آتاگول)هم میاد و سوار میشه،ٱکیا به راننده پول میده اما راننده میگه کسی بلیط نداره بهش بده!/ٱکیا تعجب میکنه و میگه مگه پولی نیست؟!(چون اولین باره که سوار اتوبوس میشه)/کمال هم به جای ٱکیا بلیط ميده و در حین اتوبوس ترمز میکنه و کمال و ٱکیا بهم میخورن و وسایلشون میوفته کف اتوبوس بعد از اینکه وسایلشونو برمیدارن،ٱکیا میره میشینه رو یکی از صندلی ها،کمال نگاهش به ٱکیاست،ٱکیا دفتر نقاشی شو درمياره و شروع میکنه به نقاشی کردن از چشمای کمال
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog