تانیای عشق :)

+امروز هم طبق معمولِ اکثر جمعه ها رفتیم باغ.با مامان بزرگ و بابا بزرگ و دایی و خونواده اش و خودمون. البته این بار پاسور بازی نکردیم.فقط تاب و الوچه و کمی توت و سیب زمینی زیر آتیش و اینا :) اما عزیزِ جانم، تانیا خانوم، دختر عموی خوشگلم رو دیدم :) عموم اوردش دم باغ وقتی داشتن برمیگشتن خونه و ما کمی بوسش کردیم و اینا. قراره به همین زودیا برم خونشون ببینمش ایشاا... :) 

+دختر گل لاله تموم شد.مدتیه البته.اولاش خیلی جذبم نکرد.ولی کم کم همشو تند تند خوندم و خوشم اومد ازش.فعلا حالشو ندارم بیشتر بنویسم راجع بهش.ایشاا... بعدا مینویسم :)

تانیای عشق :)


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog