نویسنده : نگاه بدون دیدگاه بازدید : 2,782 تاریخ : ۲۳ اسفند ۱۳۹۶
دانلود رمان قطار شماره ۱۹۱، ایستگاه را به مقصد عشق ترک می کند
دانلود رمان قطار شماره ۱۹۱، ایستگاه را به مقصد عشق ترک می کند رها، دختریست که به عنوان مهماندار در قطاری کار میکند.
طی اتفاقاتی که در آن قطار میافتد، زندگی روتین رها پر از هیجان میشود و در این بین…
*** سلام به همهی عزیزان ممکنه با خوندن خلاصه، با خودتون بگید که مگه مهماندار زن هم برای قطار داریم؟ باید خدمتتون عرض کنم که من در این رابطه تحقیق کردم و اونطور که به من اطلاع دادن فقط یک قطار هست
که دارای مهماندار خانمه، چیزهایی که نوشته شده بر اساس تحقیقات خودمه.
دانلود رمان قطار شماره ۱۹۱، ایستگاه را به مقصد عشق ترک می کند
پیشنهاد : دانلود رمان سرابی در مه کار گروهی کاربران نگاه
فسمتی از داستان :
از سرما داشتم یخ میزدم. هنوز مسافرگیری کامل نشده بود، نگاهی به لیستم کردم، هنوز ده نفر مونده بود! دستمال گردنم رو صاف کردم که دیدم یه خانواده به سمتم میان. خدا کنه مال همین واگن باشن. – سلام خسته نباشید. به روی مرد مسنی که به نظر سرپرست اون خانوادهی چهارنفره میاومد، لبخندی زدم و گفتم: زنده باشید. بلیطش رو سمتم گرفت. اول شماره واگن رو چک کردم، خدا رو شکر مال همینجا بودن. نگاهی به اسمشون کردم، دو مرد و یک زن و یک دختربچه. نگاهم روی هر چهارتاشون چرخید، با خودکار کنار اسمشون تیک زدم. – بفرمایید کوپه شماره ۳، ابتدای واگن. کمی از جلوی در ورودی کنار رفتم و گفتم: – خیلی خوش اومدید. تشکری کردن و با کیفهاشون بالا رفتن. با اندوه توی دلم گفتم هنوز شش نفر دیگه مونده. خدا ساغر رو لعنت کنه که من رو فرستاد. دیدم دو تا مرد گیسو بلند دارن میان طرفم، با دیدن کیفِ توی دست یکیشون متوجه شدم که هنرمند هستن. اونی که تپلتر بود گفت: – سلام. – سلام، بلیطتون رو لطف میکنید. لاغرتره بلیطش رو بهم داد، چهار تا صندلی برای دو نفر؟ – دربست گرفتید؟ – بله، دربسته.
پیشنهاد :دانلود رمان آخرین آرزوی مادر ویژه نگاه دانلود
اسمشون رو تیک زدم. – خوش اومدید، کوپه شمارهی ۶ برای شماست، انتهای واگن. تشکری کردن و رفتن. با ذوق شوق توی دلم گفتم فقط دو نفر دیگه! اون دو نفر هم توی یک فاصله زمانی اومدن و وارد شدن. همونطور لنگ در هوا موندم تا اعلام کنن وقتِ حرکته. سرپرستمون رو از دور دیدم، مردی مهربون و جدی بود، موهای جوگندمی داشت و صورت کشیدهاش بینقص بود. – سلام خانم کاویان. – سلام. – همهی مسافرها تکمیل شدن؟ لیست رو بهش دادم و گفتم: – بله، همه سوار شدن، سه تا کوپه دربستی داشتم و بقیه کامل پر شدن.
پیشنهاد : دانلود رمان پرستاران بخش عشق