بعد از تحمل سال ها محرومیت ، بیشتر ما بالاخره ارتباط خود را با نیاز های بدن و خواسته ها و تمایلات قلبی خود از دست می دهیم و تا حدودی در این موضوع غرق می شویم که ببینیم دیگران از ما چه می خواهند تا برایشان انجام دهیم .ما کم کم عادت می کنیم برای کسب تایید دیگران ، طبق میل و خواسته ی آن ها رفتار کنیم . در نتیجه ، یک دنیا کار وجود دارد که نمی خواهیم آن را انجام دهیم ، ولی افراد زیادی هستند که آن ها را خشنود ی کنیم . در رشته ی پزشکی درس می خوانیم ، چون خواسته و آرزوی همیشگی پدرمان این بوده است.
ازدواج می کنیم تا مادرمان را خوشحال کنیم
به جای دنبال کردن کار رویایی خودمان در رشته ی هنری ، یک شغل درست و حسابی می گیریم.
به جای اینکه مرخصی بگیریم و به مسافرت برویم ، مستقیم وارد دانشگاه می شویم تا در شهر دیگری تحصیل کنیم.
تعجبی ندارد وقتی از نوجوانان سیزده ، چهارده ساله می پرسیم می خواهند چه کاره شوند ، صادقانه می گویند ؛ ” نمی دانم ! “
پس چگونه می توانید بفهمید که چه خواسته ای دارید ؟
چگونه بدون ترس ، خجالت یا ممنوعیت به خواسته های واقعی خود بر می گردید ؟ چگونه دوباره با احساس واقعی خود ارتباط برقرار می کنید ؟
در هر موقعیتی با افتخار به موضوعاتی که برای شما در اولویت است ، از کوچکترین سطح شروع کنید . هر قدر هم کوچک یا بزرگ هستند ، آن ها را دست کم نگیرید. شاید آن ها برای دیگران بی ربط و بی اهمیت باشد ، اما به طور حتم برای شما این طور نیست./مجله ی راز