رمان کلنجار | Zed-a کاربر انجمن قصه سرا

به نام خدا



سلام...

با رمان پنجمم به نام " کلنجار" در خدمتتون هستم.داستانی که مثل بقیه ی داستان های سابقم بیشتر از اونکه به سرگرمی بودنش فکر کنم؛ به درس اون ویا تلنگرش فکر کردم.
چیزی که مدتهاست ذهنم رو درگیر کرده؛ دوستی هامونه.
داستان در مورد رفاقت هاست و اینکه آیا ممکنه کسی که همخون شما نیست تا ابد براتون بمونه؟
آیا همه چیز همیشه خوب میمونه ؟ آیا اعتماد زیاد از حد یا قاطی شدن زیاد از حدبا غیر خوبه ؟ اگه این وسط اتفاقی بیفته؛ دل بخشش داریم؟
واینکه گاهی اوقات بعضی ها توی خیلی از مشکلات و مخمصه هایی که براشون بوجود میاد به هر دستاویزی چنگ میزنن تا خودشونو بالا بکشن . امیدوارم بتونم منظورم رو و اون چیزی که مدّ نظر دارم به مخاطب الــقا کنم.
چند روزی خیلی مشکل دارم اما بعدش حتما مرتب سر میزنم.



خلاصه :

داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری...
اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و پیامدهای بعدش کلنجار میروند.
داستان روایتی از دغدغه های انسانی و تصمیمات انسان هاست.

ژانر :

اجتماعی-عاشقانه


مقدمه:

مخمصه ی تنهاییه اینجا جهان انتقام
اینجا همه غریبه ان ولی میگن که آشنان
فقط یبار تکیه به من بزن که این حق منه
این آخرین لحظه ی عمر کنار توست که میگذره
جامعه آزارم داد جامعه انکارم کرد
آخرین ضربش و زد جامعه بیمارم کرد
خالی ام از هر اعتماد از اعتماد حتی به تو
پایان قصه ها رسید نیومد اما روزنو
رسید فصل انتقام تو این حوالی غریب
کسی زمین و نشناخت که زاده شد چرا فریب
جای نبودنت کبود زخم های رفتنت سیاه
هرروز اضافه میشه به این، به حسرتای من یه آه !




پ.ن : جلد اصلی هم در دست احداثه...


رمان کلنجار | Zed-a کاربر انجمن قصه سرا


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog