وقتی چشم بر هم میگذارم، خواب های روشنی دارم...
وقتی چشم بر هم میگذارم، خواب های روشنی دارم...
دیشب هم خواب مامانو دیدم... چند شبه که خوابشو میبینم که در اتفاقات روزمره کنارمه... مثلا دیشب خواب دیدم خونه پدری تو تهران بودیم... یکی مهمونمون بود که یادم نیست کی بود... شب شد و میخواست بره... مامانم بهم گفت آماده شو بریم برسونیمش... منم در حال آماده شدن از خواب پریدم!
چند روزی بود خیلی احساس تنهایی میکردم... حواسش خیلی بهم هست... خیلی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |