6.
6.
کتابفروشی خیابونی نزدیکای شیرخوارگاه...هرروز کتاباتو پهن کن کنار خیابون امید داشته باش کسی هم نخره حداقلش اینه که یه ردیف گرد وغبار دیگه یه ردیف دود خالص دیگه پرمیکنه تنهایی کتاباتو!
+کاش اونقدر پول داشتم که همه ی کتاباتو میخریدم ...همشو!
از پول هم بیزارم چیزی که وقتی تو جیبت جاخوش میکنه به خودت اجازه میدی خیالت راحت باشه حتی قدماتم قرص تر برمیداری محکمتر...ازش متنفرم ازین آرامش کاغذی که چه بلاها که سر اشرف مخلوقات نیاورد و چه ذلالتا که دچارش نکرد!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |