يه روز كه عينكم داشت از چشمم مي افتاد پايين، حينى كه داشتم با انگشتم مى بردمش بالا، يه لحظه شديد حس كردم فرهادم(مصطفى زمانى) :دى
+ دو بار حين CPR يادم رفت اول عينكمو در بيارم، موقع ماساژ هى ميخواست بيوفته، تا برسم به صدتا، كلى اذيت بودم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |