ثبت زندگی بر مدار لارستان
صحبت نو :نمایشگاه عکس لارستان ، رخدادی فرخنده است که هر مخاطبی را با کمترین حساسیت هنری شگفت زده می کند. برگزیده برترین آثار عکاسی هنرمندان لارستان هر بازدید کننده ای را میخکوبِ ثبت لحظه ای از نمود هستی بر قاب می سازد. نمایشگاه ، نمایش گاهِ ثبت لحظات زندگی است، لحظاتی که عنصر حیات نضج می گیرد ، موج بر می دارد و موقتاً فروکش می کند. تا دوباره کجا و چگونه موج برخیزد.
امیر قیومی گزارشگر عالی ترین نمود مهر بود. مادری که فرزند معلول اش را غذا می دهد . مادرانه قیومی روایت گر مادری آزرده از بی مهری طبیعت است که طبیعت بی مهر را با موج مهری که در چین و چروک صورت آفتاب سوخته اش خیز برداشته ، انکار می کند.
هول آوری طبیعت را ، ابر و باد و طوفان و زمین و آسمان را که دود از نهاد تصور نظم و آرامش و قاعده مندی و خردمندی عالم و آدم ، بر می آورد ، گلی برآزنده پیش چشم کشیده است. آدمی برابر این "امر والا" که هستی او را طرفه العینی بر باد تواند داد ، در بادی امر به وحشتی در می افتد که تا مغز استخوان اش تیر می کشد. اگر چه باز با خود می گوید خدا را شکر که من بر کناره ام. بر کناره نمود شگفت آوری که گلی برآزنده ثبت کرده است.
حبیب آسوده ، آسودگی مان را سخت بر می آشوبد. بد تر از گلی برآزنده . تلخ تر و ویرانگر تر . در آستانه خانه ای روستایی ، آخرین سنگر زیستن مان را آسوده فرو می ریزد . پیرزن و پیرمرد روستایی ، به جای آن که سر بر گوش هم ، قصه مهر و آدمیت را زمزمه کنند ، به جای آن که دست در دست هم ، امید مان را به قرار استوار و ماندگار خانواده حفظ کنند ، پشت به هم نشسته اند ، در دو سوی در فرسوده خانه روستایی . این آخرین سنگر آدمیت مان را کاش بتوانیم پاس داریم .
مادری که مرضیه شمس، دستان خشکیده اش را روایت کرده است ، مادری که چشمی بر تصویر فرزند مفقودش دارد ، چشم دیگر بر تلفن همیشه خاموش آرزوی باز دیدن فرزند را همه عمر می بافد دیگر مادرانه، این نمایشگاه است. مادرانه ها همه امید اند و امید بخش اگر چه امیدی دور و گاه شاید دیر ، آن گونه که روایت مرضیه شهری است. البته این قاب دو گلوله اضافه دارد که ای کاش نداشت. روایت بهتر می شد.
خبری هم کوکب کاکلی دارد . خبری از مرگ. مردن اگر سرنوشت تلخ و سیاه رفتن است ، اگر از خانه رفتن ، مردن در پی دارد ، ماهی های افتاده بر ماسه های ساحل ، سر بر شانه های هم می گویند ، و باز می گویند ، مردن اگر ناگزیر است ، بر شانه ای که می توان بر آن سر نهاد، می ارزد.
سعید باقرینه لحظه ای را نشان کرده بود که تصویر سربازی مسلح در آب افتاده است . خدا را شکر این آب و خاک پایدار اند و پایداری جنگ و تفنگ و غوغای ناموس و نام و ننگ ، همچون پایداری نقش زدن بر آب است. از این خوشتر را میلاد اسلام زاده خبر می دهد. راوی همه شهر ها و نخل ها و خانه ها و کوچه ها . آغوش گرم مادر برای کودکی که سر زیر چادر او فرو برده است ، همه شهر ها و ده ها و نخل ها و درخت ها و کوچه ها و خانه ها است و این مادری که چادر پر مهر و عفت و افتخار اش بر سر همه ما است ، سومین و مهم ترین مادرانه این نمایشگاه ، وطن ما است. | |