عشق عظیم
عشق عظیم
نت های موسیقی آب در نوازش صخره ها ،ساز آرامش را کوک میکرد و در دستان زلالش شن های ریز به رقص میشدند ،آسمان چنان لطیف شده بود که عطر نوازش بارانش را میشد از هوا حس کرد،گلهایی به زیبایی لبخند خدا پای وسعت دشت میرویید ،در سجاده ی صخره ،باغچه ی دل رو به قبله ایی که در آغوش گرفته بود کانون دلدادگی را گشوده گشت .گلبانگ ذکرهای باران پیوند میداد عطش بوسه های دل را به لبان نور،آسمان میبارید ،رود میخروشید و نغمه ی موزون فلوتی زمان را میسوخت در آتش روییده در دل،کوهستان همچون روح لطیف، لبخند کودکی در خواب نازک میشد.با رود و باران وصخره و موسیقی به یکتایی رسیدم ،خویش را دریافتم در نوای سحر انگیز سازی که تو بر دست گرفته و رو به دریا مینوازی،از خیال تو میروییدم و در سفری اعجاز انگیز از سیاهی تا نور و از نور تا نور راه میسپردم میشد فاصله لطافت دانایی را فهمید میشد حجاب بین انوار سپید را لمس کرد میشد خدا را بوسید،خویشرا یافتم در جوشش کف آلود رودی که با صخره ها قصه ی نوازش میخواند،خویش را یافتم در دانه های تسبیح باران که آسمان را به ذکر رعد و برق میخواند،و سکوت چه زیبا بود ..سکوتی که در یکتایی با رود با باران با صخره با نوای فلوت با خویشتن.تولد میافت و سکوت بی صدا بودن نبود در قله ی موسیقی ایستادند و رقصیدن در سکون.من شب را در روز سوزاندم و روز را در شب پنهان نمودن به عشقبازی براران و آتش رسیدم و در وزش بادی که خاکستر تضادها را میبرد با خود تا مرداب زمان دریافتم عشقی عظیم را که از من میجوشد و من را یافتم که از عشق میروید
رضا 31/2