158 ُم
158 ُم
دقیقا همین لحظه دلم عشقی خواست ... عشقی که بهم رسیدنمان غیر ممکن باشد و مجبوری از هم جدا شویم!
بعد من درد عشق بکشم و شب ها بالشت به بغل و هندزفری در گوش ، در حالی که اهنگ پایینی را پلی کرده ام و زیر لب تکرار می کنم:
* yar yine bana haram gecalar \senin için aglıyorom ، اشک بریزم! :|
* یار ، باز شب ها برایم حرام است و به خاطرت گریه می کنم!
+ DOWNLOAD
+ میدانم ، چرت و پرت زیاد مینویسم!
+باز یک اتفاق های افتاده که از خودم متنفر شدم:|
+ می آمیزم با چشمانت از تو در تو بی تو هر حادثه را
می جوشاند در من شعری گاهی یادت در فاصله ها
چارتار
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |