کار پیدا کردم
کار پیدا کردم
عزیزانم واستون گفتم که خانوم جلالی بهم گفت که میتونیم با هم در ارتباط باشیم.اما شما از درون من که خبر ندارید؟دارید؟
در اون لحظه احساس کردم دردونه خانوم جلالی هستم.انقدر احساس غرور بهم دست داد که خدا میدونه.من برای خانوم جلالی از رویایی که در سرم پرورانده بودم گفتم.من خیال میکردم بر فرض محال که مثلا من فیلمنامه ام رو تموم میکنم و برای خانوم جلالی میفرستم بعد ایشونم میخونن میگن:واییی چه عالی بود.بعد چون من تقریبا خانوم جلالی رو میشناسم خیال کردم که ایشون میرن تهران و با یه کارگردان ملاقات میکنند و غیره غیره.و من اخرش به کمک خانوم جلالی نویسنده یک فیلم میشم.خانوم جلالی به من امید داد که این غیر ممکن نیست .میتونه براورده شه.منم خیلی خوشحال شدم.وقتی اومدم خونه قبل از اینکه شرح حال اون روز رو برای مامانم تعریف کنم به شوخی گفتم:من کار پیدا کردم..
خوش باشید
نیلوفر
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |