تو برو خود را باش
تو برو خود را باش
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. .
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : ""اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید""
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت:
"" همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه "...
در زندگی افراد بسیاری وجود دارند که دلشان می خواهد زندگی ات را صفحه به صفحه ورق بزنند. تو را قضاوت کنند و مورد انتقاد قرار بدهند . اینقدر حواسشان به زندگی دیگران هست و مورد انتقاد قرار می دهند که خودشان را فراموش کرده اند. و این را بدانید ، انتقاد یا همان نقد کردن ، اصولی دارد که اگر طبق اصول پیش نرویم، نشانه ای از بی سوادی و بی فرهنگی است. مثلا تو حق نداری کسی را نقد کنی ، مگر آن که در حد و اندازه ی آن فرد باشی و صلاحی در کار باشد.حق نداری بی ادبی و بی احترامی کنی . بسیار دیده و شنیده ام بی سوادی به قامت ایستاده و وزیر امور خارجه را نقد می کند. فردی دیگر جراح قلبی را مورد نقد قرار می دهد، کسی که علوم دبستان را به زور پاس کرده است. و این نشانه ای از فرهنگ ضعیف است! کاش بتوان به همه آن ها گفت : تو برو خود را باش !
روز همگی خوش