کبوتران غلامرضا
کبوتران غلامرضا
رو به روی یکی از درب های ورودی حرم ایستاده بودم. چشمم به خانم جوانی افتاد که کیسه سفیدی با خود داشت.وقتی توجه و تعجب مرا دید،لبخند زد و دو کبوتری را که در کیسه بی قراری می کردند،نشانم داد. پرسیدم: این پرنده ها را از کجا آورده ای؟گفت: از میناب، استان هرمزگان. گفتم:نذرت قبول!
اولین بار است که به مشهد و به پابوس آقا می آیم. دلم مثل همین کبوترها برای آمدن به مشهد و زیارت امام رضا(ع) پرپر میزد و خدا و امام رضا(ع) می دانند که چه قدر انتظار این لحظه را می کشیدم تا رو به روی گنبد و بارگاه طلا بایستم. قدر همسایگی با این آقای بزرگوار را بیش تر بدانید.
درباره کبوترهای نذری پرسیدم گفت:برادری ده ساله دارم که اسمش غلامرضا است و این کبوترها مال اوست. برادرم دوسال پیش بیماری سختی گرفت. دکترها از معالجه اش ناامید شدند،ما به آقا علی ابن موسی الرضا(ع) متوسل شدیم و از این آقای مهربان خواستیم غلامش را شفا دهد. شبی در خواب دیدم که به مشهد آمده ایم و یکی از خادمین آقا به من گفتند:از ظرف آبی که پیش کبوترهای آقاست به غلامرضا آب بدهم. وقتی خواستم ظرف آب را بردارم،کبوترهای غلامرضا را میان کبوترهای آقا دیدم. ظرف آب را از جلوی آنها برداشتم و به برادرم نوشاندم. از آن پس حال غلامرضا رو به بهبود گذاشت تا این که کاملا آقا او را شفا داد. به همین دلیل برای خاک بوسی آستان امام رضا(ع) آمده ایم. اگر چه نمی شود از این همه لطف و توجه و تشکر و قدردانی کرد؛ ولی به فکرم رسید این کبوترها را که غلامرضا بسیار دوست دارد،بیاورم و به اربابمان هدیه کنم.
وقتی که رفت، اشک در چشمانم حلقه بست و تنها حسرت آن همه اخلاص در دلم باقی ماند.