نسل سوخته؟
نسل سوخته؟
کي ميگه ما دهه شصتيا و دهه هاي قبل ما نسل سوخته ايم؟
ما كه توي خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم
خوابيدن توى پشه بند
آب تنى توى حوض داشتيم
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود، كسى واسه كادو دادن ما رو قيمت گذارى نميكرد
حتي خونه ي نوه خاله عمه بابامون هم ميرفتيم ميديديم
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن
عيد واسمون شور و هيجان داشت
عيدى ميگرفتيم
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه
همه چي عالي
همه چي باحال
هممون عين هم بوديم.... عين گروه سرود.... لباساي شکل هم.... خونه هاي عين هم.....
مامان بزرگا و بابا بزرگا که جزء خونواده بودن
اگه مي خواستيم جايي بريم گروهي ميرفتيم
اگه قرار بود کاري کنيم دست جمعي ميکرديم
کي ميگه ما نسل سوخته ايم
نه موبايلي
نه تبلتي
نه لپ تاپي
نه اينترنت و فضاي مجازي
همه چي واقعي بود
دنياي ما واقعي واقعي بود.... باهمه خوبي و بديش.... همه چي راست راستکي بود...
تلفن که نبود اونوقتا، ميرفتيم خونه همديگه ميديديم نيستن.... بعد ميفهميديم اونام اومدن خونه ما... پشت در ما.... کلي ذوق ميکرديم وميگفتيم: واااااي دل به دل راه داره.....
خلاصه که نسل سوخته خودتونين بابا..... ما عين عسل زندگي کرديم... بچگي کرديم.... حاااااال کرديم....