شعر فراغ
شعر فراغ
غمنامه
عاشقانه های من فصل آخر
محسن یارکمال ملقب به زائر
روز آخر ، وقت رفتن ، سرد و نالان گریه کرد*
از درون غصه هایش ، مثل باران گریه کرد*
با سکوتی عاشقانه ، در کنار من نشست*
بغض خود بشکست و مثل داغداران گریه کرد*
سر به روی شانه ام بنهاد و دستم را گرفت*
چهره اش پوشاند و مثل سوگواران گریه کرد*
قلب من آتش گرفت و سینه ام پر سوز شد*
در مرور خنده های روزگاران گریه کرد*
سنگ خارا چون شنید از غصه و از داغ ما*
همنوای ما به رسم غمگساران گریه کرد*
عشق ما ختم به غم گشت و به حکمش تا ابد*
باید از تفسیر این غم صد هزاران گریه کرد*
صد هزاران گریه کرد
صدهزاران گریه کرد
محسن یارکمال ملقب به زائر
هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |