کاش فقط ای کاش
کاش فقط ای کاش
با یه فروشنده ی مهربون راستگو و خنده به لب.... که سختیایی که تو طول سال کشیده بودی رو میذاشتی رو پیشخون میگفتی یکم دل خوش میخوام.... دل خوش سیری چند؟!
فروشنده با لبخند ملیحش با چشمای مهربونش بهم نگاه میکرد میگفت دل شکسته داری؟
میگفتم آره فقط خیلی شکسته و قدیمیه به دردتون میخوره؟
فروشنده مهربون لبخند به لب میگفت بله ما اینجا فقط دلای شکسته رو میخریم....
بعد من میگفتم آخه دل من فرق داره ها خیلی شکسته و داغونه زود وابسته میشه زود باوره
فروشنده دوباره با چشمای گرد شده از این همه آپشنی که دلم داره میگفت
اصلا اینایی که میگید عیب نیست واسه دلتون ما بیشتر سراغ همچین دلایی رو میگیریم چشممون به دره تا یکی پیدا بشه با همچین دلی
دل مثه فرش میمونه فرش دستباف پاخورده با ارزش تره دلم هر چی خورد و خمیرتر خورد و خاکشیر تر ارزشمند تر
آخه دل من ترسو هم هست از تنهایی همش میترسه ...بعضی وقتا خیلی تند تند میزنه مرتب نیست کارو بارش خلاصه
یه وقتایی ام میگیره بد جوری که هیچی بازش نمیکنه حتی کلید رئیس جمهور
مطمئنید بازم میخوایدش؟
__بله میخواییم ....
وقتی می فهمیدم مرام این فروشگاه و فروشنده اش چیه شروع میکنم مو به مو هر چی سختی فشار آورده به قلبمو میشمرم شروع میکنم به درد دل
بعدِ همه بازار گرمیا برای مهربون لبخند به لب
دلمو از تو سینه در میارمو میذارم رو پیشخون اونقدر حالش خرابه که مهربون خان مجبور میشه دو دستی با احتیاط بلندش کنه
برش میداره براندازش میکنه دونه دونه زخما رو با صدای بلند میشمره
خب این که زخم عشقه....معمولا قلب دخترا یکی دوتا از اینا رو داره ....عمیق نیست ولی یه جوری پوستشو کنده مطمئنم خیلی میسوخته
این یکی ام انگار از مادرته...چقدر عمیقه از همش کاری تره چطور دووم آورده تعجب آوره....معلومه جنس دلت از این بازار مشترکای بی کیفیت نبوده اصله اصله
خب این یکی ام انگار یدور قلبتو کشته و دوباره به زندگی برگشتی ....
من که دیگه طاقتم تموم شده و منتظرم مزد این یه سال سختیو بگیرم حرفشو قطع میکنم میگم
چی دارید برای من ؟!!!
راهنماییم میکنه سمت ویترین.... همه چی هست...وای خدای من ....محبت....پذیرش.....آرامش...
اونجا رو نگاه کن چقدر خنده زیاده انواع خنده ....خنده از سر شوق خنده از ته دل خنده ی مستانه
قهقهه
__حالا کدومشو دوست داری ؟
میگم هر کسی میدونه رها الان چی دوست داره یه آغوش گرم و همیشگی
.....
مهربون خان یه نگاه با تعجب به من میندازه و دست دست میکنه واسه پرسیدن یه سوال که اصرار زیادی داره از نوک زبونش بپره بیرون خودشو برسونه به گوش من
میگم بپرسید اشکالی نداره
میپرسه چرا مغازه ی مارو انتخاب کردید اصلا چرا شما میخوایید چیزی که دارید از ما بخرید؟
میگم خب معلومه شما دل منو دیدید که چی بهش گذشته ...وقتش بود که یکم استراحت کنه وقتشه که یکم استراحت کنم بس نیست این همه ناکامی بس نیست این همه بغض؟ بس نیست این همه رنج؟ خسته شدم دلتنگ شادی ام دلتنگ پر بودن...
دلم میخواد یه آغوش گرم همیشگی داشته باشم که باهاش به آرامش برسم.... یه لحظه سکوت
و به فکر فرو میرم
شما گفتید من چیزی رو که د ا ر م ....؟
من چی دارم؟ داشته ی من همون موجودیه که تو دستای شماست.
مهربون خان لبخند به لب میگه ...همه کارایی که ما میکنیم خدا بلده
همنشین دلای شکسته است. اونم دلی مثه دل شما
همیشه هم نزدیکتونه داره شمارو میشنوه میبینه کارش خریدن دلای شکسته است به بالاترین قیمت
و یه آغوش گرم همیشگی داره... قول میدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکر میکنی مغازه ی آرزو فروشی خدا الان بازه؟!!!!