اهداف شبکه شیطانی منوتو
اهداف شبکه شیطانی منوتو
خبرنگار ما احمد آزاد گفتگوی کوتاهی کرده با دونفر از افراد شبکه
منوتو که باهم میبینیم
احمد آزاد : سلام شیدا صبح برای مصاحبه تماس گرفتم نبودی
راستشو بگو کجا رفته بودی ؟
شیدا هوشمنگولات : عذرخواهی میکنم از این بابت با پانته آه رفته
بودیم شیطان پرستی
احمد آزاد : حالا بعد اظهر هستی
شیدا هوشمندی : فکر نکنم خودت که من را بهتر از هر کسی
میشناسی بعداظهر ها میرم همجنس بازی
احمد آزاد : شیدا برای ما بگو هدف شبکه شما چیه اصلا چرا درست
شدین معمولا مثل بقیه آهنگ هم پخش نمیکنین
شیدا هوشمنگولاد : ببین احمد جون هدف تغییر کرده اربابان ما سی
سال رو این سرمایه گذاری کردن و همه شبکه ها آهنگ و برنامه
های شاد پخش میکردن بلکه بتونیم مردم رو بکشیم سمت خودمون
اما نتیجه برای تربابان ما
احمد آزاد : درست صحبت کن تربابان یعنی چه ؟
شیدا هوشمندی : بله مجددا غذر خواهی میکنم نتیجه برای اربابان ما
راضی کننده نبود اونا جلسه گذاشتن و گفتن دیگه باید یه کاری بشه
که فرهنگ مردم هرچه زودتر عوض بشه دیگه زیادی داره به اونا
خوش میگذره و نمیخوان یکمی هم بیان سمت ما
احمد آزاد : این چیزا برای من نمیشه جواب الان رئیس شبکه تون
کیه هدف اصلی چیه چرا بیننده ندارین چرا اینقدر منو سکته میدی ؟
شیدا هوشمنگولا : رئیس شبکه خود بنده هستم درازه پا و دستم کله
گنده دارم چشم قلمبه دارم و هدف ما اینه که با رویکرد های مختلف
یه خطی بدیم به سلطه طلب های داخلی تا اونا هم با مهارتهایی که
دارن و روشهابی که در تخریب شخصیتی استفاده میکنن افراد ساده
لوح زیر سلطه و تحت نفوذ خودشون رو گول بزنن و گوششون رو
ببرن تا این فرا گیر بشه
ما بخاطر اینکه رابط های کاربردیمون افراد سلطه گر هستند و اونا
خودشون رو از هرچی قرتی بازی و کارهای سبکه دور نگه میدارن
تا به زیر سلطه ها بگن شما نیاز به این مساعل دارید نه ما- ما
نمیتونیم بریم تو کار آهنگ و برنامه های شاد چون اینطوری
مخاطبین اصلی را از دست میدیم
احمد آزاد : تمام اینها رو خودتون درشبکه پیاده میکنید ؟
شیدا هوشیمینه : معلومه که نه مغز فندقی ما چطور میتونه به این
چیزا فکر کنه . اینا چیزیه که از طرف اربابانمون سیاست گذاری
میشه و به ما گفته میشه
احمد آزاد : خوب میبینم آرمین هم اینجاست
آرمین یه کم از خودت بگو و اینکه تو اهداف شبکه رو چطور میبینی
بدبخت و اصلا رئیس کیه ؟
آرمین قبادی : سلام احمد جون من همیشه طرفدارت بودم و تو
قهرمان من و بچه های شبکه هستی
شیدا هوشمندی : ارمین راست میگه احمد تو تیکه ای تو بینظیری تو
بلا ترین و پدر سوخته ترین مجری دنیایی
احمد آزاد : اه... خرابش کردی خو. فقط مجری؟
شیدا جون من خواننده و مجری هستم فهمیدی
شیدا هوشمندی : تو الان چه غلطی کردی ? من هرچی هیچی
نمیگم... اخه بدبخت اون صداس که تو داری من بخاطر خدا میدم یه
لقمه نون به تو و اون افراد پست شبکه تون بدن
احمد آزاد : شما مگه شیطان پرست نیستید
شیدا هوشمنگولات : اینو درست گفتی واقعا عذر خواهی میکنم
احمد آزاد : خوب برای ما بگو دیگه چه چیزایی میپرستی ؟
شیدا هوشمندی : البته باید بگم غیر از شیطان اگه مجسمه خوب و
قشنگی هم باشه پرستش میکنیم اما تو نمیتونی با این حرفا افکار منو
بیرون بکشی من دیگه اون دختر بچه ای که عروسک بازی میکرد و
تو میشناختیش نیستم ما دیگه اینجا صهیونیستی شدیم یعنی
صهیونیست مالی شدین من دیگه سیگار میکشم یعنی بزرگ شدم
مشروب میخورم یعنی شخصیت دارم و تریاک میکشم یعنی مرد شدم
احمد آزاد : تو واقعا مرد شدی؟
شیدا هوشمندی : من.. چیزه نه.. حالم بد شد . من نمیخوام مرد باشم
احمد آزاد : دیگه چی دارین
شیدا هوشمنگولا : ببین آزی جون اگه بیای تو شبکه ما هرچی که
خودت بخای حقوق میگیری و گرین کارت و کارت سیاه و سفید هم
دریافت میکنی و هرچی اعضای بدن احتیاج داشته باشی اینجا هست
احمد آزی : شما واقعا اعضای بدن هم دارین ؟
شیدا : بله من خودم یکی از محصولاتمون را که داشت فرار میکرد
گرفتم و سرش را بریدم
احمد ازاد : شیدا یادته اون روز که رفته بودیم حمام عمومی چه
اتفاقی افتاد؟
شیدا : بله تو چشمای منو بستی و گفتی نگاه نکن
احمد ازاد : فقط اون نبود من اون روز مجبور شدم سر یه پیره زن رو
ببرم. چون میخواستم برای تو پفک بخرم و پول نداشتم.خواستم کیف
پیره زنه رو بلند کنم که متوجه شد منم کشیدمش تو رختکن و سرش
را بریدم ولی کارکنان حمام عمومی متوجه شده بودن . اونا منو تحدید
کردن که یا باید نصف پولای پیره زنه رو بهشون بدم یا تو رو
براشون ببرم و منم چون نمیخواستم از اون پولا بگذرم تو رو اونجا
بردم
شیدا : پس اون روز که چشمای من بسته بود فقط تو نبودی کارکنان
حمام عمومی هم بودند؟ آزی میکشمت من اون روز تمام اون افراد رو
شاد کردم چرا نیومدی از خودم برای پفک پول بگیری ؟
احمد آزی : آخه چطور غیرت من قبول میکرد از دوست دخترم پول
بگیرم مگه تو فکر کردی من کیم دل ندارم آدم نیستم؟
شیدا : من در مورد تو هیچوقت اشتباه نکردم تو قهرمان من هستی و
بلا ترین و پدرسوخته ترینی
احمد آزاد : ممنون از تعریفت به قول یک بزرگواری ما دیگه چیزمون
تو این راه پاره شده و دیگه تا آخر عمر باید تو این شبکه ها برنامه
اجرا کنیم
شیدا : راستی آزی چه خبر از محمد حسینی؟
احمد آزاد : دیگه به من نگو آزی
شیدا : باشه آزی حالا چه اسمی برای خودت انتخاب میکنی؟
احمد آزاد : موقعی که در ایران رءیس ساواک بودم به من میگفتن
هوزمانه بر وزن هندوانه .
شیدا : میدونی آزی من دیگه بزرگ شدم دیگه اون دختر بچه قدیم
نیستم من دیگه الان هفتیر دارم و هر کسی را که بخوام میکشم
احمد آزاد : حالا که بزرگ شدی چه اسمی رو برای خودت انتخاب
میکنی
شیدا : مرا دیگر شیبو بنامید یعنی کسی که توانست با سیگار کشیدن
بر عزت نفس خود غلبه کند و با مشروب خوردن و تریاک کشیدن
توانست مرد شود
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |