نعناع
نعناع
هول میکنم. شاید لرزش خفیفی هم در دست هایم پیدا شود. رنگ پریدگی و سردرد یک طرفه.
آه مهمان .. حتی اگر دو نفر از نزدیکترینها هم باشد، باز هول میکنم. دستپاچه میشوم
همین جمعه غروب بود. نگاه کردم دیدم گوجه و خیار هست گفتم برای مهمانها سالاد درست کنم.
همه چیز مثل همیشه بود اول خیارها را پوست میگیری بعد یکی یکی روی تخته خرد میکنی. ... ولی نه! یکهو همه چیز عوض میشود....
درب قوطی استیل را باز میکرنم. چه عطری دارد .... اوه مال من نیست انکار..... این همان نیست
عطر دیگری دارد انگار... مال آن زمانهاست... آن زمان که بیشتر شبها شام غذای آبکی میخوردیم و نعناع میزدیم توش. نعناعی که ساکن کیسه مشمای نازکی بود که حقش نبود و سزاوار بیشتر از اینها بود.
راستی چه نعناع هایی بودند. راستی!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |