هزار خورشید تابان
هزار خورشید تابان
گفتم شاید سلامتش را مدیون همین گوشتهایی باشد که از قصابی به خانه میبرد. لابد بهترین پروتنین را هر روز کباب میکند....
مشتری ای که در مغازه است زن خانه داری است که شب مهمان دارد... هزار جور خرده فرمایش دارد... سینه بدون استخوان.... جوجه زعفرونی
زن که بیرون میرود میپرسم:
چه جور ادم هایی هستند؟
کی؟
ایرانیها!
خوبن...
پیش خودم میگویم حتما محافظه کار است.
چند سوال از او میپرسم. قر و قاطی در مورد افغانستان. چیزهایی که رمانهای خالد حسینی برایم بی پاسخ گذاشتند.
خالد حسینی را نمیشناسد ولی ذوق میکند که یکی از هموطنهایش کتابی نوشته که حالا ترجمه شده به فارسی.... کمی هم خجل میشود که اسمش را هم تا حالا نشنیده.
خودم هم نمیدانم چرا با این جوان انقدر حرف برای گفتن پیدا میکنم شاید راز شفافیت پوستش را میخواهم بدانم.
دیگر سفارشم اماده است و روی ترازو .....
میپرسم ..... روسیه و امریکا از کدام بیشتر متنفری؟..... هر دو به کشورتان حمله کردند
هیچ کدام! خودمان مقصر بودیم.... نه امریکا مقصر است نه روسیه
هاج و واج نگاهش میکنم. یک کم هم از ظلم و جور دولتهای متجاوز میگویم.
این بار مطمئن میگوید
شما را این طور عادت داده اند که متنفر باشید.... ما این طور نیستیم