بعد از دان و اب دادن کبوترها توسط رحیم عیسی بالاو با رفتن ان دو نفری
که برای پای اب و دان امده بودند و قرار بر این بوده که ان روز از طرف ایرج
خان خودش و یا کسانی را برای مهر کردن کبوترها بفرستد که در ساعت پنج
بعد از ظهر ایرج خان وارد پارکینگ شده انروز با شنیدندبردن حاج اصغر برادرانش
با مرحوم اقا ماشالله و چند نفری از دوستان در دفتر پارکینگ نشسته بودند
که ایرج خان هم وارد دفتر شده بعد از سلام و علیک کردن اقا ماشالله رو به
ایرج خان کرده و گفته امدی برای مهر کردن ایرج خان می گوید برویم به روی
بام و به اتفاق اقا ماشالله و شادروان حاج محمود برادر کوچکتر حاج اصغر
می روند به روی پشت بام ایرج خان نگاهی به گنجه ها و کبوتر ها کرده و می گوید
من کبوتری مهر نمی کنم چونکه ان دو نفر پای اب و دانی که من گذاشته بودم
اینجا نبودند شاید به کبوتر ها دارو داده باشند این حرفها را زده و بعد خدا حافظی
کرده و رفته در ساعت هشت بعد از ظهر حاج اصغر را ازاد نموده و به او گفته فردا
کبوتر هوا بکن ولی سعی کنید جمعیت زیادی را جمع نکنید با امدن حاج اصغر
به پارکینک و مطلع شدن از مهر نکردن کبوترها توسط ایرج خان زنگ زده به اقا
ماشالله و قرار فردا را گذاشته صبح فردا اقا ماشالله به پارکینگ امده وبعد از کمی
صحبت کردن اقا ماشالله به حاج اصغر گفته که این گرو دیگه فایده نداره بعد از
ساعتی اقا ماشالله به ایرج خان زنگ زده و قرار بعد از ظهر را در پارکینگ را گذاشته
عصر انروز با امدن ایرج خان به پارکینگ و بعد از قدری صحبت کردن با حاج اصغر و
ایرج خان شادروان اقا ماشالله ان دو را اشتی داده ولی جریان بردن حاج اصغر و ان مرد لباس شخصی
که مامور کجا بوده و توسط چه شخصی و چه سازمانی امده تا به امروز مشخص
نشده و معلوم نگردیده باعث و بانی این بی عدالتی چه کسی بوده