سلام دوستان
من الان شمالم خونه ي خالم ، پس فردا بليط گرفتم كه برم مشهد از وقتي كه وحيد از اسفند تا فروردين مشهد اومد
من ديگه نرفتم خونه ي مامانم اينا تا همين الان ،ديگه نوبتي ام باشه نوبت خونه ي بابامه
تابستون عروسي دوست صميميم انسيه ست، باهم عقد كرديم اما اون زودتر داره ميره خونه خودش
ان شالله زندگي خوبي و شروع كنه ،اومدم كاراي فارغ تحصيليمو انجام دادم يك سال از تموم شدن دانشگام ميگذره،مثلا
مهندس مملكتم به قول معروف خخخخخخخخخ
دوس دارم ادامه تحصل بدم اما ازاد نه دوس دارم دولتي بخونم
همه ش انتظار ميكشيدم درسم تموم شه،خوب حالا يه سالي از تموم شدنش ميگذره،چشم بهم بزنم ميرم خونه ي خودمو ميام اينجا
مينويسم من بچه دار شدم خخخخخخخخ
واي فكرشو ميكنم تنم مور مور ميشه،ما كي بزرگ شديمكه حالا انقد راحت از بچه حرف ميزنيم؟؟؟؟
ولي من هنوزم نفهميدم من چرا متولد شدم؟
دليل آفرينشم چي بود
بٓده توي سن من ادم هنوز به نتيجه ي خاصي نرسيده باشه
تا مرداد چيزي نمونده ، ٣١ مرداد ميشم ٢٣ ساله
ان شالله