درس...ادامه تحصیل...
درس...ادامه تحصیل...
آرزوهای بزرگ و متفاوت...
مثلا خودِ من هزار تا شغل رو دوس داشتم...از آتش نشان و غریق نجات گرفته تا معلمی و پلیس و...
هر روز تو خیالاتم به یه غالبی درمیومدم و یه شغلی رو انتخاب میکردم
فیلما و کارتون های جدیدم با شخصیتای جدیدشون ممکن بود علاقمو به یک شغل خاص بیشتر کنه...
حتی با دیدن کارتون پت پستچی تصمیم گرفته بودم پستچی بشم که البته هنوزم تو فکرشم و میدونم که شغل خیلی جالب و درعین حال سختیه
با دیدن مستندهای راز بقا عاشق جانورشناسی شده بودم و خلاصه...
اما از یه زمانی...
دقیقا از وقتی که قرار شد تصمیمات جدی و مهمی راجب رشته و شغل آیندم بگیرم
احساس کردم هیچ کدوم از این رشته ها مثل جانورشناسی و معلمی و آتش نشانی و ... باب میل من نیست!!!
من دنبال موجودات زنده بودم...
ولی نه فقط جانوران
دنبال مغز موجودات زنده بودم...
اما نه مغز موجودات غیر از انسان
تنها رشته ای میتونست منو اغنا کنـــه...روانشناسی بود
دقیقا سال دوم راهنمایی بودم...
همه همسنام و همکلاسی هام تو فکر دکتر شدن و مهندس شدن و از این دست مشاغل بودن
تموم سعی و تلاششون رو میکردن تا نمرات عالی بگیرن و رشته ی تجربی و ریاضی برن...
حتی وقتی با کسی درمیون میذاشتم که میخام برم رشته انسانی و از تجربی و ریاضی خوشم نمیاد
همه مسخره م کردن و گفتن ...هه بچه تنبل...بگو عرضه ندارم برم ریاضی...بگو جنم ندارم برم تجربی
خلاصه با این همه گوشه و کنایه من راه خودمو انتخاب کردم و بدون کوچکترین اهمیتی به حرفای اطرافیان
اولین تصمیم مهم زندگیم رو...یعنی انتخاب رشته ی تحصیلی برای دبیرستانم گرفتم.......
ادامه دارد