میشود خیالات مرا رها کنی؟
میشود خیالات مرا رها کنی؟
توی خیالاتم یکی هست
یه مرد
با پیراهن آسمانی رنگ
بلند قامت و با صورتی استخوانی
سر به زیر و آرام
ساکت و کم حرف
تو خیالاتم یکی هست
هر ازگاهی در جاده ذهنم قدم میزند
تنهاست
دستانش را در جیب شلوارش میبرد
و ...
زیر نور ماه
آرام و بی صدا
مسیر نامشخصی را طی میکند
در خیالاتم آدمی هست
که بسیار
شبیه تو...
راستی آن پیراهن آبی رنگت را از کجا خریدی؟
پ.ن:بیشتر از هر شبِ دیگه ای احساس کمبود میکنم...کمبود بودن کسی که نمیدانم باید باشد یا نه...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |