هيچوقت فرصت نشد براش بنويسم براى اون "ناخونده"عزيز ..!
بايد مينوشتم كه بدونه ،من نه احمق ام !نه بى حواس و نه حتى كور !درسته سرم گرم بود،اما خوب ميدونستم كه پاش كجاى زندگيمه!
دست من نبود،مدل اجتماعى شدنمون باهم خيلى فرق داشت. دختراى مثه من وقتى حس ميكنن سر وكله كسى تو رابطشون پيدا ميشه جيغ وداد نميزنن و روزگار كسى كه دوسش دارن رو سياه نميكنن برعكس شرايط رو به بهترين حالت ممكن براى پياده كردنه بازياى مهمون جديد فراهم ميكنن و راحت ميزارن ميرن كه طرفين به حماقتشون ادامه بدن،دلم نميخواست هيچوقت باهام روبه رو بشه!
نه كه بدم بيادها ،خودش نااميد ميشد!ماانقدر رابطه كاملى داشتيم كه جاى بكرى براى امتحان وجود نداشت دكتر ! مطمئن بودم هرطوركه شروع كنه تهش چيزى غير منو ياد اون نمياره!واسه همين رفتم يه وقتايى هست كه از دوست داشتن زياد ميزارى و ميرى..!اين دوست داشتنه واقعيه...
#آرميتا_هاديلو
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |