جنگ های الهام
جنگ های الهام
راستش رو بخوای توی خونه شرایط سخت تره ..
میدونی شاید من چیز خاصی نیاشم الان الا یک دختر معمولی ...
اما برای همین دختر معمولی از 15و16 و یا حتی قبل تر اره قبل تر .. فشار زیادی روم بوده ..
همش تو جنگ بودم برای شکستن تابو های خانواده...
یک قانون شکن حرفه ای شدم تا بفهمونم که من با مانتوهم پاکم ! من با گوشی و اینترنت زیر سرم بلند نمیشه..! تنهایی بیرون رفتن چند ساعته قرار نیست اتفاقی بیافته ..!
دانشگاه چیز خاصی نیست ! مختلط نشستن چیزی نیست ! ادم به هر نره خری که کنارش بشینه دل نمیبنده !
مانتو رنگ روشن من واقعا اثباتی نیست به برای جلف بودن من !
یا حتی مسخره ترین چیز بدون روسری گشتن توی خونه ! بلوز شلوار جلوی برادر و پدر نشونی از بیان بی حرمتی من به اینها نیست خب پدر جان خونه پدریست و سط خیابون که نیست ! کدوم شرع و عرفی اینو منع میکنه؟؟!!!!!...
و دغدغه جدید این روزها دانشگاه آزاد ...
من بعد از 3 خواهر چشم سفید نیستم فقط مثل اونا شاید کمتر زیر بار برم !!!
البته توی همه اینها مامان مبراست ..
که امید منه توی این خونه که هرچه بزرگتر میشم تحملش سختره برای یک دختر 24 ساله !
گوش شنوایی نیست برای خالی کردن این دل پر حتی مهرداد که اگر بشنود میشود پتک تو سر من ...
یادتان که هست ازدواج به شرطه ها و شروطه ها..