مگرخداوندنمی دانست که دردست موسی(ع)عصااست؟
مگرخداوندنمی دانست که دردست موسی(ع)عصااست؟
مگرخداوندنمی دانست که دردست موسی(ع)عصااست؟
ای موسی! دردستت چه است؟
وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى ﴿١٧﴾ قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿١٨طه
اي موسي! اين "قطعه چوب" در دست راستت چيست؟ (17)
گفت: اين عصاي من است، بر آن تکيه مي زنم، و با آن برگ درختان را براي گوسفندانم فرو مي ريزم و مرا در آن نيازهاي ديگري هم هست.
موسي(عليهالسلام) به هنگام بازگشت ازمدین بسوی مصر، راه را گم كرد و نميدانست به كدام سمت برود،در هواي تاريك، حيران و سرگردان مانده كه چه كند، در همين حال بود، كه از فاصله دور (از جانب كوه طور) آتشي را ديد. به خانوادهاش گفت: شما اينجا بمانيد، من آتشي از راه دور ميبينم، بدان سو رفته و مقداري از آن را براي روشنايي يا گرما برايتان خواهيم آورد. و يا از كساني كه آتش را در اختيار دارند راه را سراغ ميگيرم، تا ما را بدان راهنمايي كنند.
وقتي موسي(عليهالسلام) به نزديكي محل آتش رسيد ندايي شنيد، كه به وي مي فرمايد: «اي موسي! من پروردگار توأم، از اين رو به جهت ادب و تواضع كفشهايت را بيرون آر، چه اين كه تو در سرزمين پاك و مقدسي (طوي) گام نهادهاي، اي موسي! تو را براي پيامبري برگزيدم و به آنچه به تو وحي ميشود گوش فرا ده، به راستي كه من خدايم و خدايي جز من نيست، مرا پرستش نما و نماز را به ياد من به پاي دار... .
اي موسي در دست راست چه داري؟
موسی گفت: عصاي من است كه بر آن تكيه ميزنم و به وسيله آن براي گوسفندانم برگ درختان را ميريزم و كارهاي ديگري نيز انجام ميدهم.
فرمود: اي موسي!ّ آن را بينداز. آن گاه موسي آن را افكند، ناگهان به صورت اژدهايي درآمد و به هر سو شتافت، موسي ترسيد و به عقب برگشت و حتي پشت سر خود را نگاه نكرد! به او گفته شد:اي موسي! برگرد آن را بگير و نترس. ما آن را به صورت نخست آن درخواهيم آورد و دستت را در جيب فرو ببر، هنگامي كه خارج ميشود سفيد و درخشنده است و بدون عيب و نقص، سپس پروردگارش به او فرمود: با اين دو معجزه نزدفرعون برو و رسالت الهي را به وي ابلاغ كن، چه اين كه فرعون در سركشي و قدرت طلبي پا از گليم خود فراتر گذاشته است.»
سوره طه آیات17و..
***
مگرخداوندنمی دانست که دردست موسی(ع)عصااست؟
وچرا حضرت موسی هی کش داددرپاسخ دادن
همین امروز(25خرداد94)درشبکه4تلویزیون سخنرانی استادالهی قمشه ای داشت پخش می شد
یکی ازفرازهای سخنانش به این موضوع بود
دکترالهی قمشه ای می گفت این یک دیالوگ عشقبازی است،صحبت بین عاشق ومعشوق ،اطاله کلام درهمه جاناپسنداست الا برای معشوق!
موسی میتوانست یک کلمه بگوید"عصا"ودیگرنیازنبودازکارکردهای عصابگویدوتوضیح دهد ودرآخرباززمینه ادامه کلام رابازگذاشت
***
واما علامه طباطبایی درالمیزان (جلد14)چنین می فرماید:
و ما تلك بيمينك يا موسى
ممكن هم هست اشاره با (تلك ) به همان عصا باشد، اما نه به اين منظور كه از اسم و حقيقت آن اطلاع دارد، تا در نتيجه استفهام لغو باشد، بلكه به اين منظور بوده كه اوصاف و خواص آن را ذكر كند، مؤ يد اين احتمال كلام مفصل موسى (عليه السلام) است كه در پاسخ به اوصاف و خواص عصايش پرداخت، گويا وقتى شنيد مى پرسند: آن چيست به دستت ؟ فكر مى كند لابد اوصاف و خواص آن را مى خواهند، و گرنه در عصا بودن آن كه ترديدى نيست، و اين خود طريقه معمولى است كه وقتى از امر واضحى سؤال مى شود كه انتظار ندانستنش از احدى نمى رود، در پاسخ به ذكر اوصاف آن مى پردازند.و ظاهرا مشار اليه به كلمه "تلك" كه آلت اشاره به مونث است، يا (عوده=چوبدستى ) بوده، و يا (خشبه=چوب ) كه چون تاء تاءنيث در آخر دارند، با (تلك ) بدان اشاره شده است، و گر نه ممكن بود به اعتبار (شى ء)، كلمه "ذلك" به كار برده و پرسيده باشد "اين چيست به دستت " و اگر اينطور نپرسيد، و آنطور پرسيد، خواست نسبت به آن تجاهل بفرمايد، و گويا بفهماند من نمى دانم آن كه به دست تو است عصا است، و الا اگر تجاهل در كار نبود استفهام معنا نداشت، و اين تجاهل نظير تجاهلى است كه ابراهيم (ع) نسبت به آفتاب و ماه و ستاره كرد، و هر يك را ديد گفت اين پروردگار من است، تا وقتى به آفتاب رسيد گفت :هذا ربى هذا اكبر
به وجهى مى توان يكى از اين موارد را محمل آيات زير دانست كه مى فرمايد: القارعه ما القارعه و ما ادريك ما القارعه، يوم يكون الناس كالفراش المبثوث و نيز مى فرمايد: الحاقه ما الحاقه و ما ادريك ما الحاقه
قال هى عصاى اتوكو عليها و اهش بها على غنمى ولى فيها مارب اخرى
"عصا" معنايش معروف است، و از نظر لغت در حكم مونث است و كلمه "اتوكو" از مصدر توكى است كه به معناى اعتماد و تكيه دادن است، و كلمه "هش"به معناى چوب زدن به درخت براى ريختن برگ آن است تا گوسفندان آن را بخورند، و كلمه "مارب" جمع ماربه است و به معناى احتياج است، و مراد از اينكه گفت : مرا در آن ماربى (حوائجى ) ديگر است اين است كه اين عصا حوائجى ديگر از من بر مى دارد.
و اگر موسى در پاسخ خداى تعالى پرگويى كرد، و به ذكر اوصاف و خواص عصايش پرداخت، مى گويند بدين جهت بود كه مقام اقتضاى آن را داشت، چون مقام خلوت و راز دل گفتن با محبوب است، و با محبوب سخن گفتن لذيذ است، لذا نخست جواب داد كه اين عصاى من است، سپس منافع عمومى آن را بر آن مترتب كرد، نكته اينكه گفت"اين عصاى من است " هم همين بوده.
***
درتفسیرنمونه چنین آمده:
(آيه 9)- آتشى در آن سوى بيابان!
روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «و آيا خبر موسى به تو رسيده است»؟! (وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى).
(آيه 10)- سپس مىگويد: «در آن زمان كه آتشى (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكى مكث كنيد كه من آتشى ديدم (به سراغ آن بروم) شايد شعل هاى از آن براى شما بياورم و يا به وسيله اين آتش راهى پيدا كنم» (إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً).
(آيه 11)- «پس هنگامى كه موسى نزد آتش آمد، صدايى شنيد كه (او را مخاطب ساخته) مىگويد: اى موسى»! (فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى).
(آيه 12)- «من پروردگار توام، كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس طوى هستى» (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً).
موسى با شنيدن اين ندا: «من پروردگار توام» هيجان زده شد و لذت غير قابل توصيفى سر تا پايش را احاطه كرد.
او مأمور شد تا كفش خود را از پاى در آورد، چرا كه در سر زمين مقدسى گام نهاده، سر زمينى كه نور الهى بر آن جلوه گر است، پيام خدا را در آن مىشنود و پذيراى مسؤوليت رسالت مىشود، بايد با نهايت خضوع و تواضع در اين سر زمين گام نهد، اين است دليل بيرون آوردن كفش از پا.
(آيه 16)- در اين آيه به يك اصل اساسى كه ضامن اجراى همه برنامه هاى عقيدتى و تربيتى فوق است اشاره كرده، مىفرمايد: «پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس هاى خويش پيروى مىكند، تو را از آن باز دارد كه هلاك خواهى شد»! (فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى).
در برابر افراد بى ايمان و وسوسه ها و كار شكنيهاى آنان محكم بايست، نه از انبوه آنها و توطئههايشان وحشت كن، و نه در حقانيت دعوت و اصالت مكتبت از اين هياهوها شك و ترديدى داشته باش.
(آيه 17)- عصاى موسى و يد بيضا! بدون شك پيامبران براى اثبات ارتباط خود با خدا نياز به معجزه دارند و گر نه هر كس مىتواند ادعاى پيامبرى كند.
موسى (ع) پس از دريافت فرمان نبوت بايد سند آن را هم دريافت دارد، لذا در همان شب پر خاطره، موسى (ع) دو معجزه بزرگ از خدا دريافت داشت.
قرآن اين ماجرا را چنين بيان مىكند: «و چه چيز در دست راست توست اى موسى»؟ (وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى).
(آيه 18)- موسى در پاسخ «گفت: اين (قطعه چوب) عصاى من است» (قالَ هِيَ عَصايَ).
و از آنجا كه مايل بود سخنش را با محبوب خود كه براى نخستين بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد، و نيز از آنجا كه شايد فكر مىكرد تنها گفتن اين عصاى من است كافى نباشد، بلكه منظور باز گو كردن آثار و فوايد آن است، اضافه كرد: «من بر آن تكيه مىكنم» (أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها).
«و برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىريزم» (وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي). «علاوه بر اين فوايد و نيازهاى ديگرى نيز در آن دارم» (وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى).
موسى در تعجب عميقى فرو رفته بود، اين چه سؤالى است و من چه جوابى دارم مىگويم.
(آيه 19)- ناگهان «به او فرمان داد: اى موسى عصايت را بيفكن»! (قالَ أَلْقِها يا مُوسى).
(آيه 20)- «موسى فورا (و بدون فوت وقت) عصا را افكند، ناگهان مار عظيمى شد و شروع به حركت كرد» (فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى).
(آيه 21)- در اينجا «به موسى فرمود: آن را بگير، و نترس، ما آن را به همان صورت نخستين باز مىگردانيم»! (قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى).
(آيه 22)- سپس به دومين معجزه مهم موسى اشاره كرده به او دستور مىدهد: «و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى عيب بيرون آيد، اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است» (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى).
(آيه 23)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از آنچه در آيات قبل بيان شد مىفرمايد: ما اينها را در اختيار تو قرار داديم «تا آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم» (لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى).
منظور از «آيات كبرى» همان دو"عصا و يد بيضا" معجزه مهمّى است كه در بالا آمد.
(آيه 24)- خواسته هاى حساب شده موسى: از اين به بعد فرمان رسالت به نام موسى صادر مىشود، رسالتى بسيار عظيم و سنگين، رسالتى كه از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترين و خطرناكترين مردم محيط شروع مىشود، مىفرمايد: «به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است»! (اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى).
طغيان يعنى تجاوز از حد و مرز در تمام ابعاد زندگى و به همين جهت به اين گونه افراد «طاغوت» گفته مىشود.
آرى! براى اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از سردمداران فساد و ائمه كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند.
(آيه 25)- موسى (ع) نه تنها از چنين مأموريت سنگينى وحشت نكرد، و حتى كمترين تخفيفى از خداوند نخواست، بلكه با آغوش باز از آن استقبال نمود، منتهى وسايل پيروزى در اين مأموريت را از خدا خواست.
و از آنجا كه نخستين وسيله پيروزى روح بزرگ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر گشادگى سينه است «عرض كرد: پروردگار من! سينه مرا گشاده بدار» (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي).
(آيه 26)- و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده نمىشود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را از سر راهش بردارد، عرض كرد «و كار مرا آسان گردان» (وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي).
(آيه 27)- سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت: «و گره از زبانم بگشا» (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي).
(آيه 28)- و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد: «تا سخنان مرا درك كنند» (يَفْقَهُوا قَوْلِي).
اين جمله در حقيقت، آيه قبل را تفسير مىكند. يعنى، آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنوندهاى منظور مرا به خوبى درك كند.
(آيه 29)- و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران) نياز به يار و ياور دارد، و به تنهايى ممكن نيست، چهارمين تقاضاى موسى (ع) از پروردگار اين بود: «و خداوندا! وزير و ياورى از خاندانم براى من قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي).
(آيه 30)- سپس مخصوصا انگشت روى برادر خويش گذاشت و عرضه داشت: «برادرم هارون را» (هارُونَ أَخِي).
هارون، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا و زبانى گويا و درك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى، دنيا را ترك گفت.
او نيز از پيامبران مرسل بود، كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد.
(آيه 31)- سپس موسى هدف خود را از تعيين هارون به وزارت و معاونت چنين بيان مىكند: خداوندا! «پشتم را با او محكم كن» (اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي).
(آيه 32)- و براى تكميل اين مقصد، تقاضا مىكند: «و او را در كار من شريك گردان» (وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي).
هم شريك در مقام رسالت باشد، و هم در پياده كرده اين برنامه بزرگ شركت جويد، ولى به هر حال او پيرو موسى در تمام برنامه ها بود و موسى امام و پيشواى او.
(آيه 33)- سر انجام نتيجه خواسته هاى خود را چنين بيان مىكند: «تا تو را بسيار تسبيح گوييم» (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً).
(آيه 34)- «و تو را بسيار ياد كنيم» (وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً).
(آيه 35)- چرا كه «تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى» (إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً).
(آيه 36)- از آنجا كه موسى در اين تقاضاهاى مخلصانه اش نظرى جز خدمت بيشتر و كاملتر نداشت، خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود «به او گفت: آنچه را خواسته بودى به تو داده شد اى موسى»! (قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى).
در واقع در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز هر چه لازم داشت يكجا از خدا در خواست كرد، و او نيز ميهمانش را گرامى داشت و همه خواسته هاى او را در يك جمله كوتاه با ندايى حياتبخش اجابت كرده بى آنكه در آن قيد و شرط يا چون و چرايى كند.
***
12درخواست حضرت موسی ازخدابرای شروع کار
اولین و مهمترين شرط موسي اين بود كه گفت: خدايا اگر ميخواهي موسي بشوم . رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى(طه/25) وَ يَسِّرْ لىِ أَمْرِى(طه/26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانىِ(طه/27) يَفْقَهُواْ قَوْلىِ(طه/28)» دوازده چيز ميخواست. يكي اين كه «رب شرح صدري» خدايا سعه صدر به من بده. موسي ميگويد: صدر به من بده. خدا به او ميدهد/درس هاى از قرآن حجت الاسلام قرائتی سال 76
مدیریت سایت-پیراسته فر: برای اطلاعات بیشتراززندگی(کامل)حضرت موسی به "پست"دیگرم درهمین سایت ویاسایت دیگرم (زندگینامه حضرت موسی(ع)مراجعه کنید