غریبه ی غریب
غریبه ی غریب
جالب است
می دانیم به آخر خط که برسیم
نه خانواده ای برایمان باقی می ماند
نه دوستی نه آشنایی نه مال و ثروتی و نه هیچ چیز دیگر
می دانیم که حتی عزیز ترین هایمان نهایتا تا گور بدرقه مان می کنند با چاشنی اشک
می دانیم که در لحظه های تنهایی و وحشتمان فقط او می ماند و بس
همان کسی که از رگ گردن به بنده اش نزدیک تر است
نزدیک تر از حبل الورید بودنش را هم می دانیم
انیس و حبیب و رفیق بودنش را هنگام بی مونس و یار بودن را هم می دانیم
همه اینها را می دانیم و باز در زندگی مان غریبه ترین است
غریبه ترین و یا غریب ترین!
همه اینها را می دانیم و باز با انبوه گناه هایمان از او فاصله می گیریم و او باز غریب تر می شود
غریب تر
و باز هم غریب تر
آه..
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |