از آوردن اسمشان هم می ترسم!!!
از آوردن اسمشان هم می ترسم!!!
از وقتی اعلام حضور کرده اند و سر و کله چندش آور یکیشان در خانه ما پیدا شد
شب و روز برای من باقی نمانده
چند شب پیش بود که مثل همیشه مشغول نوشتن بودم و سعی داشتم از سکوت خانه
و تنهایی که در غیاب مادر جان نصیب من شده بود نهایت استفاده را ببرم که این
موجودِ مذکر(بی بال) سیاه چندش را روی دیوار مشاهده و به طبع جیغ گوشخراشی کشیدم!
در این جور مواقع بیشتر به لزوم وجود پدر و یا برادری جهت دفاع از من در مقابل این
غول های کوچک پی می برم و چاره ای جز گریه کردن و جیغ کشیدن نمی بینم!
البته دست خودم نیست و بنده فوبیای سوسک و مارمولک دارم به قدری که در زمستان
هم خواب این حضرات آرامش را از من سلب می کند!
القصه از آن شب کذایی به بعد یکی دو ساعتی در رختخواب به مقوله موجودات
چندش آور فکر می کنم و چندین بار از جا پریده چراغ را روشن غر های مادر را تحمل و
گوشه کنار دیوارها و زمین را بررسی می کنم
و عاقبت هم که با خیال راحت از عدم حضور این موجودات کریه به خواب می روم در
خواب چشمم به جمال نامبارکشان روشن می شود و با جیغ از خواب می پرم
و البته فوبیای من به مارمولک شدید تر و در حد غش و رعشه است!
به امید جهانی عاری از این موجودات خشن و مونث آزار ..
آمین