چگونه آدم ها را با مدارکشان بسنجیم، یا، آموزش تضمینی گند زدن در روابط اجتماعی
چگونه آدم ها را با مدارکشان بسنجیم، یا، آموزش تضمینی گند زدن در روابط اجتماعی
در خانواده پدری، همه عموها و عمه ها یا معلم بودند، یا ارتشی، یا مدرک دانشگاهی داشتند و کار مرتبط می کرده اند. گل سر سبدشان عمو دومیه بوده که خارج درس خوانده ولی چون آمار خوانده ادعای خفنیت خاصی ندارد، و بابای من که شریف درس خوانده و چون مکانیک خوانده و بعدش مدیریت خوانده خیلـــــــــــــــی ادعای خفنیت خاصی دارد.
پیش از اینها ما یک مامان در خانه داشتیم که دانشگاه آزاد درس خوانده بود و فلسفه و الهیات هم خوانده بود و معتقد بود «بچه م سالم باشه، دانشگاه آزاد باشه» یا حتی «بچه م سالم باشه، بی سواد باشه» و حضور مامان در خانه موجب می شد بحث مدرک خیلی پیش نیاید چون هرگونه سرکوفت به ما، سرکوفت به مدرک مامان هم محسوب می شد. هم اکنون، خب مامان را در خانه نداریم و بنابراین معیار «ارزشمندی آدم ها» از «تلاش کردن» «کمک کردن در کار های خانه» «تعداد خواستگار» و «هنرهایی که از انگشت های فرد می ریزد» به «مدارک تحصیلی» تغییر کرده است.
احتمالا همه تان در فامیل همچه کسی را دارید که از چنین مثال هایی استفاده کند:
-طرف لیسانس داره، فرق بین مدست راست و چپش رو نمی فهمه!
-یارو دکترای بازاریابی داره ولی میره خرید سرش کلاه میره!
-طرف روان شناسی خونده بعد نمیتونه دو کلمه تو جمع حرف بزنه!
اما در خانه ما وضع طور دیگری است:
-از دانشگاه دولتی مملکت لیسانس گرفتی، یه برنج نمی تونی بذاری!
-دو تا دانشجوی دانشگاه x و y (که ایکس دانشگاه من باشد و ایگرگ دانشگاه محمدمان و یک جوری پرطمطراق ادا شود انگار کمبریج و آکسفورد هستند) نشسته ن دارن کارتون میبینن!
-مثلا خیر سرت دانشجویی بعد سر میز غذا که میخوای بحث رو باز کنی به جای تحلیل مسائل روز در مورد اتفاقی که تو اتوبوس برات افتاده حرف میزنی؟
-شماها الان باید دنبال فعالیت سیاسی باشین نشستین دارین مشق دانشگاهتونو می نویسین؟
حالا من و محمد که آکسفورد(!) و کمبریج(!) درس می خوانیم بیشتر آماج حمله های کلامی اینطوری قرار می گیریم. تهش هم معمولا این اضافه می شود که «والا ما هم دانشجو بودیم، شریف هم درس می خوندیم، کار هم می کردیم زن و بچه هم داشتیم، کجا مثل شما بودیم؟!» که هوا برمان ندارد آکسفورد و کمبریجمان برای بابایمان پشیزی می ارزد:)) ولی زهرایمان که شبانه یک دانشگاه تربیت مدرس طوری درس خوانده، معمولا در حد همان «برنج نمیتونی بذاری» توبیخ می شود، یعنی میشد....که این امر دیشب با شاهکاری از جانب پدر نقض گشت:
-داری تافلتو میگیری، بعد هنوز فکر می کنی مانتو خریدن بهت اعتماد به نفس میده؟
:|
خلاصه که داریم تمام مدارک زبان، کلاس های ورزش، مهارت های فنی، ریز نمرات دبیرستان به قبل و لوح های تقدیرمان را پنهان می کنیم که اصلا بعید نیست مثلا به خاطر بیست گرفتن در درس تعلیمات مدنی پنجم دبستان، از بازی کردن با بچه سه ساله همسایه محروممان کند.
والا به قرآن.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |