مزرعه
مزرعه
به مزرعه خیره شدم
به گل های زرد افتابگردان
که خورشید
از زیبایی خویش
به ان می بخشد
و مترسک
به جرم چهره ترسناکش
سالیانی دراز
مزرعه را پاسپانیست
با هر نسیمی که می وزد
و کلاغ پیر قصه ها
خسته از سفرهای بسیارش
آرام بر درختی نشسته
و چشمش به خوشه های
طلایی رنگ گندم هاست
و عکسی ز چهره ام
افتاده بر روی اب
که مزرعه را جان می بخشد
به هنگام لالایی خورشید
در پشت کوه های ابی رنگ
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |