شرمنده معلم
شرمنده معلم
ورق هاى دفتر من سیاه مى شوند و گیسوان تو سپید
من قد مى کشم تا تو نفس مى کشى...
هر روز
در تو پیامبرى بامن سخن مى گوید
که چشم هایش از بى خوابى سُرخ اند
آه!
در کلاس درس تو
حتى تخته سیاه روسفید شد
من هنوز شرمنده...
چقدر خسته ات کردم...
آورده اند که...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |