کاش می شد منم بیام جبهه
کاش می شد منم بیام جبهه
آمـــده بود مرخصی. داشتیم در موردجبهه با هم حرف می زدیــم
لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهه»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم.
گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجـــابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »
لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهه»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم.
گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجـــابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |