مرا بکشید اما چادر از سرم برندارید
مرا بکشید اما چادر از سرم برندارید
صاحب خانه اش گفته بود:" طیبه که به خانه ما آمد ، ما سرمان برهنه بود ، بی حجاب بودیم . این قدر پند و نصیحت کرد و از قران و دعا گفت که ما دیگر یک تار موی مان را نگذاشتیم پیدا شود".
به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش ، گفته بود :" مرا بکشید ولی چادرم را برندارید" .
شهیده طیبه واعظی دهنوی ، کفش های جامانده در ساحل
به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش ، گفته بود :" مرا بکشید ولی چادرم را برندارید" .
شهیده طیبه واعظی دهنوی ، کفش های جامانده در ساحل
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |