نیهیلیسم بانو
نیهیلیسم بانو
6 سال پیش با نیهیلیسم اشنا شدم
جذاب ترین بود
حرفاش همه دلپسند بود. تاثیر بسزایی داشت
هر کلمه ای که به سمت قلبم شلیک میکرد دقیق به هدف مینشست
افسوس انگار یه جور سیاه چاله بود
هر روز بیشتر خودمو راهی قعرش میدیدم
عین یه سایه هرجا میرفتم باهام بود
اما نه دنبالم، بلکه روی دوشم
اولش کوچیک بود ولی بعدش بزرگ شد
یه روز رفتم جلو ایینه اما خودم رو ندیدم! بجز تاریکی هیچی ندیدم
به خودم گفتم دیگه باید ازش جدا شم
رابطه قطع شد اما یادش یک لحظه ام از فکرم نرفت
مثل یه سلول سرطانی افتاد به جونم و رشد کرد
بی تردید عقل و قلبم جایگاه جاودانش بود
دوری سخت بود
داشتم به نبودش متقاعد می شدم
که به واسطه بعضیا دیروز دوباره دیدمش
چقد با کمالات شده بود!
گفت تمام این مدت دلش واسم تنگ بوده
واسم مارلبورو و ترامادول 500 هم اورده بود
مقاومت نکردم
اجازه دادم دوباره وارد زندگیم بشه
اما اینبار با کلماتی به مراتب قوی تر اومد
ازم میخواد باهاش برم
فکر کنم باهاش برم
فقط زمانش معلوم نیس
جذاب ترین بود
حرفاش همه دلپسند بود. تاثیر بسزایی داشت
هر کلمه ای که به سمت قلبم شلیک میکرد دقیق به هدف مینشست
افسوس انگار یه جور سیاه چاله بود
هر روز بیشتر خودمو راهی قعرش میدیدم
عین یه سایه هرجا میرفتم باهام بود
اما نه دنبالم، بلکه روی دوشم
اولش کوچیک بود ولی بعدش بزرگ شد
یه روز رفتم جلو ایینه اما خودم رو ندیدم! بجز تاریکی هیچی ندیدم
به خودم گفتم دیگه باید ازش جدا شم
رابطه قطع شد اما یادش یک لحظه ام از فکرم نرفت
مثل یه سلول سرطانی افتاد به جونم و رشد کرد
بی تردید عقل و قلبم جایگاه جاودانش بود
دوری سخت بود
داشتم به نبودش متقاعد می شدم
که به واسطه بعضیا دیروز دوباره دیدمش
چقد با کمالات شده بود!
گفت تمام این مدت دلش واسم تنگ بوده
واسم مارلبورو و ترامادول 500 هم اورده بود
مقاومت نکردم
اجازه دادم دوباره وارد زندگیم بشه
اما اینبار با کلماتی به مراتب قوی تر اومد
ازم میخواد باهاش برم
فکر کنم باهاش برم
فقط زمانش معلوم نیس
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |