مرد...
مرد...
مرد
درد
به ظاهر تفاوتی در دال و میم دارند
اما حقیقت این است ، درد با ذات مرد عجین شده است... یک دوستی مسالمت آمیز.
زمانی که درد به جان مرد می افتد، هیچ کس نمی فهمد، چشمانش همان عشق قدیم را ندا می دهند، لبخندش ، آرامش بخش زندگی است هنوز.
نگاهش همچنان به آسمان است
مثل سرو همچنان بلند قامتست
زبان به اعتراض باز نمی کند
اشکهایش را در خفا ، جاری می کند
از درون شعله ورست ، اما این شعله گرمای زندگی زن است
چون این زن مست در احساس ..به چهارچوب مردانه اش دل بسته است
مرد پناهگاه زن است در طوفان های زندگی
مردانگی سخت است...سخت
مرد باش، با درد همبازی شو، ایستاده قد علم کن..
تو می توانی
زن به مردانگیت نیاز دارد...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |