روز اول در این دنیا
زنده ..زنده مرا کشتند
چه آسوده مرا بردند
در این وادی تک و تنها
چه آسوده مرا خواندند
در این وادی ، غم دنیا
از این پس بود که تنهایی ، شد آواز غم انگیزم
اشک شد هم بالینم
درد شد ...رفیق خسته و تنها
خواب شد ...شیرین ترین رویا
مرگ شد...شوق پروازم در این دنیا
قدم هایم همه خسته
نگاهم در ره مرگ است
دلم در زیر پاهایم...زند ناله
که تا کی چنین است در این دنیا ...
در این لحظه... شنیدم من
چه زیبا گفت ، شهریار
از من گذشت و من هم بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود.......
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |