شعر "بچه بی سواد"
شعر "بچه بی سواد"
همسایه مون پیر زنه
پیره و عینک می زنه
یه روز منو کرد صدا
گفت: عزیزم جونم بیا
گل پسرم تاج سرم
نامه فرستاده برام
یه زحمتی برام بکش
نامه رو واسم بخونش
نامه گرفتم من از او
یک کمی کردم زیر و رو
سرخ شدم، سفید شدم
آخر سری جواب دادم
آخه منم بی سوادم
هر کی که دانش نداره
یه ذره ارزش نداره
آی بچه ها درس بخونید
قدر سواد و بدونید
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |