تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم !!!
تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم !!!
هر چه ته جیبم داشتم را جمع کردم و دربست گرفتم تا معشوقم را ببینم! منظور از دیدنش، پیاده شدنش از سرویس و خداحافظی احتمالی با دوستانش و داخل شدن به خانه بود که در بهترین حالت هفت ثانیه طول می کشید!!
با تاکسی سر کوچه رسیدم و به سرعت پیاده شدم... باران شدیدی می بارید... یک جایی خودم را خف کردم تا مرا نبیند... همین طور داشتم خیس و خیس تر میشدم... نزدیک های رسیدن سرویسش بود که پرایدی ایستاد و آدرسی پرسید! خیلی سریع جوابش را دادم و پراید راهش را گرفت و رفت... وقتی سرم را چرخاندم، صدای بسته شدن در را شنیدم! او در همین فاصله هفت ثانیه را پیموده بود!!
مثل موش آب کشیده وارد خانه شدم و از همان روز تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم!!!
«« محمد صفاجویی »»
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |