سلام عشق های مامانی حالتون خوبه؟دیروز یه لحظه به یادتون افتادم داشتم کاغذای سونوگرافیمو میخوندم چقدر جاتون تو دل مامانی خوب بود یه جای دنج و گرم آخ قربونتون برم من کاش بجای شما من مرده بودم من الان زیر خاک بودم الان بجای اینکه تو بغل مامانی باشین زیر... هستین. پسر گلم مواظب خواهرت باش تو داداششی و باید غیرتی کنی. ای جان مادر چطوری بدستتون بیارم آخه دلم داره از غصه میمیره چقدر از روی ظاهر بخندم چقدر لبخند بزنم که مبادا نگن داره از غصه میمیره چقدر پیش باباییتون بخندم که مبادا اونم غصه بخوره هرلحظه داره نگام میکنه که من یه قطره اشک از چشم نیاد بیرون . دونه دونه دارم اسباب بازیاتونو نگا میکنم عروسک گل دخملمو دارم شونه میکنم که نگه مامانی چرا عروسکمو اینجوری نگه داشتی
میخوام گریه کنم میخوام داد بزنم اخه خدا چرا چراااااااااااااا من که هرچیزی گفتی رو اطاعت کردم از کودکی چرا اینکارو با من کردی؟میخواستی امتحانم بکنی؟آخه چجوری دلت میاد گریه های یه مادرو ببینی دلت نمیلرزه خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین الان داریم میریم گردش با خانواده همسری وقتی بچه هاشونو میبینم دلم یه ذره میشه آخه خدا من چیکار کنم هان بگو دیگه بگو
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |