تنهایی
تنهایی
نه اینکه بگم از تنهایی بدم میاد یا اینکه کاش دورم پربود، فقط گاهی دلم تنگ میشه، نه برای کسه خاصی.
دلم تنگ میشه یعنی کوچیک میشه، بهونه گیر میشه، ظرفه دلم جانداره، پره، لبریزه از حسای بد.
نه منتظر کسیم که منو خوشبخت کنه نه کسی هست که فکر کنم بخاطرش بدبختم.
تنهاییم عالمی داره
دیگه یادم رفته چجوری میشه محبت دید.
تابوده فقط التماسو خواهش من بوده به دنیا که ااااای ادما منم هستم!
ولی دیگه بسه، بسه هرچی زجه زدم خورد شدم پره تمنا و خواهش بودم.
دنیای من همینه
یه جزیره ی دورافتاده
یادگرفتم با تنهایی بسازم.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |