جایی برای دلتنگی های خودم
جایی برای دلتنگی های خودم
يك روز بي مقدمه رفتي .
بي مقدمه ،
بي آنكه حتي قبلش هم حرف رفتن زده باشي ،
يا حتي مشكلي داشته باشيم ،
بايد دليل محكمي مي داشتي كه اينگونه ،
بدون اينكه حتي مديريت بحران اعلام كند و يا روزنامه ها از رفتنت چيزي بنويسند ،
رفتي .
بايد دليل محكمي داشته باشي كه اينگونه ،
دست هايم را يتيم كرده اي .
بي مقدمه رفتي و سجده ها و الغوث الغوث هاي من طولاني تر شد و انگار خدا بي اهميت تر .
تو رفتي ،
تو بي آنكه به فكر غربت آغوشم در هواي سرد باشي ،
تو بي آنكه بداني چقدر مرا به قاصدك ها بي اعتماد و بي آنكه حتي بداني تمام مرا بردي ، رفتي ،
بي مقدمه رفتي .
چراغ خانه كه نه ،
چراغ دلم بودي ،
كه خاموش شدي ..
بايد دليل قانع كننده اي براي اين بي مقدمه رفتنت بياوري ،
خودت هم ميداني ،
اين همه نيامدن ، عادي نيست ..
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |