دل نامه...
دل نامه...
واحد دلتنگی
چک کردن صحفش بر دقیقه!
وقتی که عمدا دلتنگ میشی و صفحشو چک میکنی و باخوندن پست های قبلیش اشکت بیشتر از پیش سرازیر میشه
وقتی همه نامردی و بی معرفتی هاش جلو چشمات رژه میرن و تو نمیتونی خودتو نجات بدی
خودتو برداری و بری و این قائله رنج آورو تحمل نکنی
وقتی که نمیتونه بین کسی که همه زندگیشو گذاشت تا ببیندش و کسی ک دیدن اون براش عادیه رو تشخیص بده ترجیح میدی بمیری تا این درد کشنده رو تحمل نکنی
وقتی ک نمیبینه بخاطرش از چیا گذشتی و با همون سنگی ک به سینه میزدی یه روز به زمین انداختدت
وقتی ک دوسش داری و همزمان ازش متنفری
وقتی ک همه و همه ی نامردی هاشو با اشک فراموش میکنی و بهش فرصت میدی چون هنوزم دوستش داری
نای دل من مال کسیه که همه چیزمو گذاشتم تا ببینمش همه چیزمو دادم تا براش جشن بگیرم...
شاید این حرفای من ذره ای از هزاران کارایی ک بخاطر علاقم کردم نیست....
حرفامو قورت دادم تا فکرنکنه عمدا میگم فلان کردم که بخوام فیلم بازی کنم
اما اون....روی همه چی چشماشو بست و ازخودش فقط اشک و یه مشت خاطره ی زهرماری و مسموم گذاشت
یه خنجر از پشت شکسته
یه قلبی که سومین ماجرای تلخشو پشت سرگذاشت و حالا
میگن هرچقدر عمق فاجعه بیشتر باشه، بیشتر لالت میکنه
غیر ازاینه که سر جلسه امتحان از شدت اشک چشمات تار شه و برگت خیس؟؟
کاش تو این رنجی ک برای فراموش کردن یکی که بود و الان نمیخوام باشه
یه راهی بود تا میفهمید عمق فاجعه از کجا آب میخوره راهی که بتوتم به خود سابقم برگردم
کاش وقتی میخواست تو رو با کسی مقایسه کنه ترجیح نمیداد تو رو ناراحت کنه و اونو خوشحال
کاش این مدت کم ک پیشم بود....
کاش ....کاش....کاش....
پدر عزیزم کاش بودی و میدیدی چه حالو روزی دارم
هنوزم دستای گرم و صورت مهربونتو یادمه
هنوزم یادمه این نبود تو بود که منو به این روز دچار کرد....
پدر و مادر عزیزم دلم بی نهایت برای بچگیم
برای روزای کنارشما بودن تنگ شده
برای روزایی که این لعنتی رو دوست نداشتم
روزایی ک خودم بودم
نه کسی که هرلحطه بفکر کسیه که نگاشم نمیکنه و هیچوقت نمیتونه دردی ک رو دلم گذاشته رو جبران کنه
وقتی که هزار بار بخشیدی و باز بدتر از هروقتی خوردت کرد....
چه ماجرای عجیبه! دوست داشتن و دوست داشته شدن...
پ.ن: "که نمیدونم مخفف چیه!"
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
چشم پوشید و گذشت و رفتن جان را ندید...