زن همسایه
زن همسایه
همسایه ها میگن زن خیلی خوب و محترمی بوده، دلسوز و مردمدار ، حج و کربلا رفته
ولی هیچکس نمیگ چی شده ک اینطوری شده
تو گرما و تو سرما کنار در خونه ی ما و روبروی سوپر شوهرش راه میره و هذیون میگ
غم از نگاهش از حرفاش از اشکاش جاریه
هر روز صبح ک میرم سر کار و عصر ک برمیگردم تو همون ی تیک جا در حال قدم زدنه و ...
هر روز صبح ب من سلام میکنه و چنگ میزنه ب دلم با این حالش
اینجایی ک این زن وایساده جایگاه ی مادره ؟! روزگار چ بلایی سرش اورده؟! ینی چن تا بچه داره
و شوهرش ! چرا دکتر نمیبرنش ! چرا ب فکرش نیستن ! چرا درمانش نمیکنن !
هر روز این سوالا رو از خودم میپرسم و هر روز جوابی ندارم
مامانم میگ حتما بچه هاش دیوونش کردن
خدایا ینی میشه من سلامت این زن رو ببینم ؟ چی میشه مگ ؟
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |