204
204
ساعت ٠٥:١٨ دقيقه ميباشد، يك عدد مريم هستم درحال خوندن عربي، اصلاًً شب نخوابيدم تا الان هنوز دارم عربي ميخونم امتحان ترم دارم هرچي هم ميخونم حس ميكنم هيچي حاليم نيست و قراره برينم به امتحانم اميدوارم اين يه حسِ چرت و زود گذر باشه كه وقتي رفتم سره جلسه امتحان زود از بين بره :)) سرماهم كه خوردم تو اين هيري ويري، تا الان يه بسته دستمال كاغذي استفاده كردم! لنتي، دلم ميخواست امروز رو روزه بگيرم اما نميشه ميترسم تو مدرسه ضعف كنم از اونجايي كه نه خوابيدم و نه چيزي خوردم با اين حالم صددرصد ميوفتم همونجا، ان شالله فردا ببينيم چي ميشه، دلم براي لبتابم تنگ شده، هنوز كه هنوزه وقت نكردم برم ويندوز بگيرم، اصلاً وقت هيچي رو ندارم ديگه! فك كنم امسال از مهر تا الان يه ٤بار رفتم بيرون، نميدونم دوستام چطوري وقت دارن شب و روز بيرونن و تو خيابون، من هنوز قابه گوشيم شكسته عوض نكردم و واسش روكش نگرفتم، موبايلِ بيچاره من.. واي فكرشو كه ميكنم كلي كار هست كه تابستون بايد انجام بدم. اميدوارم مثل پارسال نشه باز.. نميشه
اينروزا اتفاقات زيادي برام افتاده اما نميتونم اينجا بگم.. شايد يه وبلاگ ديگه زدم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |